مریم فیروز

پیشنهاد کاربران

مریم فیروز ( ۱۲۹۲ – ۲۲ اسفند ۱۳۸۶ ) یکی از چهره های شاخص سیاسی ایران در دوران پهلوی دوم، از مخالفان حکومت سلطنتی و عضو حزب توده، مؤسس سازمان زنان حزب توده ایران و از فعالان حقوق زنان در ایران بود.
او دختر شاهزاده عبدالحسین میرزا فرمانفرما، نخست وزیر ایران در دوران احمدشاه و همسر نورالدین کیانوری از رهبران حزب توده ایران بود. مریم فیروز مدتی پس از انقلاب ۱۳۵۷ ایران، در ۱۷ بهمن ۱۳۶۱ به اتهام جاسوسی دستگیر و زندانی شد.
...
[مشاهده متن کامل]

مریم فیروز خواهر نصرت الدوله فیروز و دختر عبدالحسین فرمانفرما ( نوه عباس میرزا، حاکم، وزیر و رئیس الوزرای معروف دوره قاجار و از متمولین طراز اول ایران ) و بتول کرمانشاهی بود. در سال ۱۲۹۲ در کرمانشاه به دنیا آمد و در مدرسه ژاندارک و دارالمعلمات تحصیل نمود و در سال ۱۳۰۸ دیپلم گرفت. در همین سال در سن ۱۶ سالگی بنا بر تصمیم پدرش به عقد سرهنگ عباسقلی اسفندیاری ( تحصیل کرده مدرسه نظامی سن سیر فرانسه ) فرزند محتشم السلطنه اسفندیاری درآمد و خیلی زود صاحب دو دختر به نام های افسانه و افسر شد؛ ولی در سال ۱۳۱۸ اندکی بعد از مرگ پدرش فرمانفرما از همسرش جدا شد و به خانه پدری بازگشت.
از آن به بعد منزل او محفل شاعران، ادیبان و نویسندگان و مرکزی برای توسعه افکار سوسیالیستی شد. همچنین گفته شده وی با رهی معیری ارتباط صمیمانه و عاشقانه ای داشت اما علی رغم این عشق، مریم فیروز زندگی سیاسی با نورالدین کیانوری را انتخاب کرد.
او علی رغم زندگی در یک خانواده اشرافی دوره قاجار، از طریق خانواده ایرج اسکندری در جلسات حزب توده ایران شرکت می نمود و سپس به عضویت آن درآمد. نسبت اشرافی مریم فیروز و اقدام جسورانه او در پیوستن به «جنبش توده ای» با جنجال و سروصدای زیادی همراه شد، تا جایی که نشریات خارجی از او به عنوان «شاهزاده سرخ» نام می بردند. وی در سال ۱۳۲۳ با نورالدین کیانوری ازدواج کرد و یک عمر زندگی پرهیاهو و پرکشمکش را آغاز نمود.
وی و همسرش کیانوری در پی کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ پس از چهار سال زندگی مخفیانه در سال ۱۳۳۶ ایران را ترک کردند و به شوروی سفر کردند و دو سال بعد به آلمان شرقی رفتند و به فعالیت سیاسی خود ادامه دادند. در آن سال ها او به طور غیابی به اعدام محکوم شده بود. مریم فیروز با محمد مصدق، نسبت فامیلی داشت ( مصدق پسر عمه او بود ) و مریم فیروز در روزهای بحرانی ۲۵ و ۲۸ مرداد سال ۳۲، رابط اندرونی مصدق با رهبری حزب توده بوده است.

مریم فیروزمریم فیروز
منابع• https://fa.wikipedia.org/wiki/مریم_فیروز
مریم فیروز ( زاده: ۱۲۹۲ ه. ش در تهران، مرگ: ۲۲ اسفند ۱۳۸۶ در تهران ) یکی از چهره های شاخص سیاسی ایران در دوران پهلوی دوم، از مخالفان رژیم سلطنتی و عضو حزب توده، مؤسس سازمان زنان حزب توده[۱] و از فعالان حقوق زنان در ایران بود.
...
[مشاهده متن کامل]

او دختر عبدالحسین میرزا فرمانفرما شاهزاده قاجار و همسر نورالدین کیانوری از رهبران حزب توده بود.
زندگی [ویرایش]
مریم فیروز خواهر [نصرت الدوله فیروز و دختر عبدالحسین فرمانفرما[نوه عباس میرزا، حاکم، وزیر و رئیس الوزرای معروف دوره قاجار و از متمولین طراز اول ایران ) و بتول خانم کرمانشاهی بود. در سال ۱۲۹۲ هجری شمسی در تهران به دنیا آمد و در مدرسه ژاندارک و دارالمعلمات تحصیل نمود و در سال ۱۳۰۸ دیپلم گرفت. در همین سال در سن ۱۶ سالگی بنا بر تصمیم پدرش به عقد سرهنگ عباسقلی اسفندیاری ( تحصیل کرده مدرسه نظامی سن سیر فرانسه ) فرزند حاج محتشم السلطنه اسفندیاری درآمد و خیلی زود صاحب دو دختر به نام های افسانه و افسر شد. ولی در سال ۱۳۱۸ اندکی بعد از مرگ پدرش فرمانفرما از همسرش جدا شد و به خانه پدری بازگشت. [۲]
از آن به بعد منزل او محفل شاعران، ادیبان و نویسندگان و مرکزی برای توسعه افکار سوسیالیستی شد. او علی رغم زندگی در یک خانواده اشرافی دوره قاجار، از طریق خانواده ایرج اسکندری در جلسات حزب توده ایران شرکت می نمود و سپس به عضویت آن درآمد. نسبت اشرافی مریم فیروز و اقدام جسورانه او در پیوستن به «جنبش توده ای» با جنجال و سروصدای زیادی همراه شد، تا جایی که نشریات خارجی از او به عنوان «شاهزاده سرخ» نام می بردند. [۲]
وی در سال ۱۳۲۳ با نورالدین کیانوری ازدواج کرد و یک عمر زندگی پرهیاهو و پرکشمکش را آغاز نمود.
او و همسرش کیانوری در پی کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ پس از چهار سال زندگی مخفیانه در سال ۱۳۳۶ ایران را ترک کردند و به شوروی سفر کردند و دو سال بعد به آلمان شرقی رفتند و به فعالیت سیاسی خود ادامه دادند. در آن سالها او به طور غیابی به اعدام محکوم شده بود. مریم فیروز با دکتر محمد مصدق، نسبت فامیلی داشت ( دکتر مصدق پسر عمه او بود ) و مریم فیروز در روزهای بحرانی ۲۵ و ۲۸ مرداد سال ۳۲، رابط اندرونی دکتر مصدق با رهبری حزب توده بوده است. مصدق در روز کودتا نیز در تماسی با مریم فیروز از او می خواهد که هر آنچه می توانند در مقابل کودتا انجام دهند. [نیازمند منبع]
پس از انقلاب ایران ( ۱۳۵۷ ) و سقوط رژیم سلطنتی، مریم فیروز و کیانوری بعد از ۲۶ سال در اردیبهشت ۱۳۵۸ به ایران بازگشتند و از آن تاریخ در ایران ساکن شدند.
به دنبال انتقاد نسبتاً شدید حزب توده از سیاست جمهوری اسلامی در ادامه جنگ با عراق، وخامت روابط ایران و شوروی و تحریک سازمان اطلاعاتی آمریکا، سیا، و به دنبال آن سرکوبی این حزب توسط رژیم اسلامی و زندانی و یا اعدام شدن بسیاری از اعضای آن، مریم فیروز نیز به همراه همسرش کیانوری به زندان افتاد و تا پایان عمر همسرش، زندانی و یا تحت مراقبت وزارت اطلاعات و در حبس خانگی به سر برد.
کیانوری بعدها در نامه ای که به تاریخ ۱۶ بهمن ۱۳۶۸ به علی خامنه ای، رهبر رژیم اسلامی، پس از شرح شکنجه هایی که در زندانهای جمهوری اسلامی رواج داشته، درباره همسرش نوشت: «همسرم مریم را آن قدر شلاق زدند که هنوز پس از هفت سال، شب هنگام خوابیدن کف پاهایش درد می کند، البته این تنها شکنجه «قانونی» بود که به انواع توهین و با رکیک ترین ناسزاگویی ها تکمیل می شد ( فاحشه، رئیس فاحشه ها و. . . ) آن قدر سیلی و توسری به او زده اند که گوش چپ او شنوایی اش را از دست داده است، یادآور می شوم که او در آن زمان پیرزنی هفتاد ساله بود». [۲][۳]
مریم فیروز افزون بر چند ترجمه و مقاله، کتابی به نام چهره های درخشان نگاشته است که شرحی است از فداکاری ها و حمایت مردم عادی از افراد سیاسی تحت تعقیب حکومت کودتا. او در این کتاب، از این چهره های گمنام و درخشان قدردانی می کند. کتاب دیگری نیز به نام «خاطرات مریم فیروز» در اواخر دهه هفتاد شمسی منتشر شد که به نظر می رسد سفارش وزارت اطلاعات باشد. [۴] محمدعلی عمویی، یکی از اعضای حزب توده که چون او سالها زندانی بود، می گوید که او خود این کتاب را قبول نداشته و در جواب انتقادهای وی به صراحت گفته است که این نوشته دیگران است به نام من. [۴]
مریم فیروز در بیست و دوم اسفند هشتاد و شش در تهران درگذشت. [۵] او در هنگام مرگ ۹۵ سال داشت. پیکر مریم فیروز در گورستان بهشت زهرا به خاک سپرده شد.
تبارنامه [ویرایش]
تبارنامهٔ خاندان آشتیانی، شاخهٔ میرزا کاظم آشتیانی











میرزا محسن آشتیانی










































































میرزا کاظم آشتیانی











میرزا هاشم





میرزا آقاسی‏ بیگ













































میرزا حسن






می . . .

بپرس