مریض کردن


مترادف مریض کردن: بیمار کردن، ناخوش کردن

متضاد مریض کردن: شفا دادن، معالجه کردن

معنی انگلیسی:
sicken

مترادف ها

indispose (فعل)
ناجور کردن، بی میل کردن، نامناسب کردن، مریض کردن، بیمار ساختن، اماده ساختن

sicken (فعل)
مریض شدن، مریض کردن، بیمار کردن، ناخوش کردن

پیشنهاد کاربران