مریض شدن


مترادف مریض شدن: بیمارشدن، ناخوش شدن، تب گرفتن، تب داشتن، دردمند گشتن، آهمند شدن

متضاد مریض شدن: شفا یافتن، معالجه شدن

معنی انگلیسی:
sicken, fall, to fall ill

فرهنگ فارسی

( مصدر ) بیمارشدن ناخوش گشتن .

واژه نامه بختیاریکا

ناخُرمی گریدِن

مترادف ها

get sick (فعل)
مریض شدن

sicken (فعل)
مریض شدن، مریض کردن، بیمار کردن، ناخوش کردن

فارسی به عربی

مریض

پیشنهاد کاربران

بپرس