مرگ اندیشی


معنی انگلیسی:
morbidity

دانشنامه آزاد فارسی

یکی از بزرگ ترین دغدغه های بشر در تمامی اعصار و قرون. در این که مرگ سرنوشت محتوم زندگی انسان است، تردیدی نیست و نشانه ای که دلالت بر غلبه انسان بر آن داشته باشد، وجود ندارد. این که آدمی با مرگ به کجا می رود و چه سرنوشتی در انتظار اوست، آیا در پس پردۀ مرگ جاودانگی و ابدیت نهفته است یا نیستی مطلق، و آیا به دنبال کوچیدن از این جهان، بازگشت مجددی هست یا نه، و بالاخره این که در جهان پس از مرگ چه سرنوشتی در انتظار آدمی است، سؤالاتی است که همواره ذهن و روان انسان را به خود مشغول داشته و در هرحال، پاسخ هرچه باشد، چیزی از هراس و اضطراب و دغدغۀ آدمی از مرگ نکاسته است. برخی روانشناسان برای فرار از این دغدغه و برای این که ابهت اضطراب آلود مسئلۀ مرگ عیش و آرامش آدمی را در این جهان برهم نزند، توصیه می کنند که انسان هرچه می تواند از این مسئله تغافل کند و مرگ را به دست فراموشی بسپارد. در مقابل، فرهنگ های دینی و معنوی، انسان را به یاد مرگ دعوت می کنند و آن را از ارکان نظام تربیتی خود قرار می دهند. از امام زین العابدین (ع) روایت شده است که می گفت: پروردگارا! مرگ را همواره در پیش چشم ما قرار ده و یاد آن را برای ما گاه به گاه مگردان. بی تردید، مرگ آگاهی یکی از آموزه های اساسی ادیان است و در برخی از فلسفه ها، به ویژه فلسفه های اگزیستانس، به آن تأکید شده است. در آموزه های اسلامی از مرگ به عنوان قیامت صغری یاد شده و پیامبر اکرم (ص) فرموده: هرکه بمیرد، قیامت او برپا می شود. این قیامت، نمونه ای از قیامت کبری است که یک جا برای همگان اتفاق می افتد. در برخی روایات آمده است که در لحظات پایانی زندگی و هنگام مرگ، آدمی همۀ آنچه را که در زندگی این جهانی خود انجام داده است، به خاطر می آورد یا آن را می بیند و آنچه را که به صورت ملکه در ضمیر خود اندوخته، یا به تعبیر دقیق تر، باطنش به شکل آن در آمده است، بر او مجسم و ممثل می شود و سرنوشت او را در آن لحظات پایانی زندگی رقم می زند. به هرحال، مرگ لحظۀ رویارویی با حقیقتی بزرگ و هنگامه ای بس باعظمت برای انسان است. هنگامه ای که هم هولناک است هم شیرین و دلپذیر. شاید از این رو بوده که این لحظه ها را سَکَرات موت گفته اند که هم اشاره به شیرینی مستی آور و هم حالت مدهوش کنندگی آن دارد. شیرین است چون لحظۀ رهایی از تنگنای طبیعت است و هولناک است چون آدمی هیچ تجربه ای از جهان رویاروی و آینده خود ندارد. در تمامی فرهنگ هایی که به غیب و خدا و واقعیتی متعالی معتقدند، عقیده بر این است که مرگ پایان بخش دفتر زندگی نیست بلکه غروب از یک جهان و طلوع در جهان دیگر است. مرگ نسبت به دنیا مرگ است و نسبت به جهان پس از دنیا تولد است. در نتیجه آدمی مرگ مطلق ندارد. به رغم اختلافاتی که در جزئیات امر بین نحله های گوناگون دینی موجود است، در نفسِ وجود چنان حیات جاودانه برای بشر اختلافی نیست. روان پژوهان با تحقیق و تأمل در تمایلات و خواست های درونی انسانی گفته اند که آدمی بالطبع از فنا و نیستی گریزان و به جاودانگی و ابدیّت مشتاق است. اونامونو، فیلسوف اسپانیایی، در کتاب درد جاودانگی این اشتیاق درونی انسان را به خوبی به تصویر کشیده است. آدمی از تصور این که روزی همۀ دستاوردهای او یک باره از دست برود و وارد دیار تاریک نیستی شود، آن چنان که ماده گرایان ادعا می کنند، دستخوش رنجی جانکاه می شود و آن را شرنگی تلخ در کام جان خود می یابد لذا به گونه ای تلاش می کند که هرچند نامی پایدار، از خود برجای گذارد و به ادامۀ حضور و هستی در میان انسان ها، خود را راضی و خوشنود سازد. حکمای الهی گفته اند که همین میل عمیق به جاودانگی بازتاب واقعیت جاودانی انسان است و نشان می دهد که یک زندگی جاوید و مصون از مرگ در جهان آفرینش وجود دارد زیرا در طبیعت هیچ چیز گزاف و بیهوده نیست و کشش و گرایش به جاودانگی نیز نمی تواند عملاً پاسخی درخور نداشته باشد. به بیان دیگر، اگر انسان دارای زندگانی محدود بود، میل به جاودانگی در او وجود نمی داشت. نیز ← جاودانگی؛ تجربۀ دم مرگ

پیشنهاد کاربران

تیکه خط تجربی و عیان و آشکار 《تولد - زندگی - مرگ 》 تنها و منزوی نمی باشد بلکه متصل است به یک تیکه خط نسبتا نامرئی دیگری به شکل 《 مرگ - زندگی - تولد 》 . مرگ در انتهای تیکه اول و ابتدای تیکه دوم یکی اند و پیوسته به هم. زندگی در میان تیکه خط دوم با زندگی در میان تیکه خط اول یکی نمی باشد بلکه زندگی در قالب رویاهای حقیقی و روشن در سطح کمال ایده آل خوبی و زیبایی با کمیت و کیفیت بهشت برین و آنهم بطور مطلق مستقل از اعمال نیک و بد دنیوی و بدون کوچکترین تبعیض و استثنائی بین افراد انسانی در پیشگاه بیکران و بینهایت خداوند متعال.
...
[مشاهده متن کامل]

تولد در انتهای تیکه خط دوم همان تولد است در ابتدای تیکه خط اول با این تفاوت که در یک مدار و مرتبه و درجه تکاملی برتر از قبل اتفاق می افتد و تولد دوباره از مادر محسوب می شود و نه تولد در عالم میانی تحت عنوان برزخ از دیدگاه دین اسلام و نه تولد دوباره از دیدگاه دین مسیحیت. لذا این دو تیکه خط در پیوند باهم حلقوی شکل یا دایره وار می باشند که هر بار پس از یک دور کامل در سر جای خود از یک مدار و مرتبه و درجه تکاملی به مدار برتر می پرد یا جهش می یابد.
نتیجه کلی اینکه چرخه تولد و مرگ به شکل بالا یک پدیده واقعی و طبیعی می باشد و از حقیقت علمی برخوردار است. اما شرح و توضیح و توجیه و تبیین آن از طریق گردش حلول روان یا تناسخ یقینن و مطمئنن و بدون شک و تردید اشتباه و باطل می باشد. یک دور چرخیدن این چرخه برای همین عالم و آسمان و زمین و موجودات درون آن منجمله تک تک افراد انسانی همیشه ۷ یک دهر کیهانی یعنی هفت برابر طول عمر کلی محتوای کیهان یا جهان ( نه محیط آن ) طول می کشد. تعداد دور های این چرخه در طول این حرکت کلی و راه و سفر بسیار طولانی مقطعی و نزولی و صعودی محتوای کیهان یا جهان بین مبداء و معاد یا بین دو حالت بهشت برین، برابر خواهد بود با تقسیم طول زمانی سفر بر طول عمر کلی محتوای جهان یعنی فاصله زمانی بین دو وحدت دمایی محتوای کیهان در مرکز و وقوع دو مه بانگ متوالی و نتیجه آن تقسیم بر عدد ۷.
دینداران هیچگونه میلی به محاسبه و استدلال و شناخت حقیقت ندارند بلکه فقط نگهداری از دین و حفظ یوغ شریعت آن بر روی گردن و دوش و گرده پیروان و تحمیل همه جانبه امر به معروف و نهی از منکر دینی بر کلیه تار و پود های اجتماعی تا سر حد امکان با اعمال زور و قدرت تا حد توان و نمی دانند که دین در اصل و ریشه یک ابداع و اختراع فهمانی و عقلانی ( بیمار و نه سالم ) بوده است با هدف و قصد و نیت و انگیزه باطنی و آرزوی پنهانی زنده نگاه داشتن نام و نشان و اثر در ذهن و زبان و خط انسان بخصوص پیروان و در حافظه یا خاطره تاریخ. و کلیه رشته هایی از قبیل فقه و کلام و تفسیر و الاهیات و حکمت و عرفان جملگی در خدمت آن هدف و بر آورده نمودن آن آرزوی پنهانی بدون وقوف و آگاهی و بیداری و هوشیاری به موجود بودن آن در باطن آورنده یا بنیانگذار دین و مخترع یوغ سنگین یا سبک شریعت آن دین و در باطن فرد خود.

باسلام،
برای اینکه به یک تصور روشن در پرامون پدیده مرگ و اتفاقاتی که پس از آن برای تک تک ما انسانها اتفاق خواهد افتاد، برسیم ، شاید مفید تر باشد که در مقدمه عمل تفکر یا اندیشیدن به مرگ بتوانیم بین نظام های احسن آفرینش مبداء و حیات بهشتی آن در سطح کمال ایده آل و نظام های فراوان دنیوی و حیات های انفرادی کوتاه مدت درون آنها، فرق قائل شویم. گرچه نظام های دنیوی کیهانی هر کدام در نوع خود خارق العاده و حیرت زا و شگفت انگیز اند، با این وجود از لحاظ کمیت و کیفیت در سطح نظام احسن مبداء و نیستند. اما در معاد دوباره به آن سطح ارتقاء خواهند یافت. در مرحله دوم اندیشیدن به مرگ که بازهم در بخش مقدمه می گنجد، مفید تر خواهد بود که باور داشته باشیم که هر کدام از ما انسان ها از حیات جاودانه برخوردار هستیم و پدیده مرگ باعث فنای هستی یا وجود و من ها یا خودها و یا نفوس مجرد ما نمیگردد. در نظام احسن آفرینش مبداء کره زمین به اندازه فعلی اش نبوده است بلکه به احتمال قوی و یا قریب به یقین حداقل به اندازه حجم منظومه شمسی یا به بزرگی کهکشان راه شیری بوده و حجم آسمان هم به اندازه حجم فعلی در حال انبساط آن نبوده بلکه برابر با حجم مکان مجرد یا مطلق و یا فضای هندسی سه بعدی که نقش ظرف نگهدارنده محتوا را عهده دار می باشد، بوده است و محتوای کل طبیعت و کیهان از عناصر روح و روان با بذر قابل رشد عنصر ماده بوده است. البته بخشی از آن ( حدود دو هفتم ) از ماده محض با بذر های قابل رشد روح و روان . جمعیت انسان در آن نظام ده برابر جمعیت کل انسان در این نظام دنیوی از زمان پیدایش روی کره زمین تا پایان انقراض در منظومه شمسی یا در گوشه ناچیزی از کهکشان راه شیری بوده است. در نظام احسن مبداء کلیه افراد انسانی بطور همزمان یعنی بدون افزایش جمعیت از طریق تولید مثل و هم سن و در یک سن معتدل ملکوتی آفریده شده و از حیات جاودانه بر خوردار گردیده اند و هر فرد انسانی از یک خانواده خودی ده عضویی مشتمل بر پنج مرد و پنج زن ( به زبان ادبیات دینی : پنج آدم و پنج حوای خودی ) بر خوردار بوده است با هدف زوجیت هر فردی با خود و تجربه عشق خویشتن در قالب پنج زوج بنیادی و به پنج روش مختلف و زیر سقف یک سرای واحد و ملکوتی . در طول کل حیات بهشتی پیر شدن و مرگ های انفرادی وجود نداشته بلکه کلیه موجودات در پایان آن حیات، همزمان و باهم و بدون ترس از مرگ به خواب مرگ فرو رفته اند. در نظام های دنیوی به علت محدویت کمّی و کیفی خمیر مایه وجودی و کوچک بودن کره زمین ، موجودات زنده و افراد انسانی هرکدام در نوع خود پشت سر هم و در اعصار مختلف از طریق تولید مثل و تسلسل نسل به وجود می آیند و حیات های کوتاه مدت دنیوی خودرا تجربه و سپری می نمایند. اگر عده ای از موجودات روی کره زمین متولد شوند و دیگر مشمول حال میرایی نباشند، آنگاه برای پیدایش موجوداتی که از پیش از حق حیات دنیوی برخوردار شده اند، به اندازه کافی خمیره مایه ساختاری باقی نخواهد ماند. لذا پدیده مرگ در عین واحد برای متولد شدگان حق طبیعی گذشت از حیات و برای متولد نشدگان حق طبیعی دریافت حیات می باشد. اندیشمندان و متفکرین و خیال پردازان در بررسی پدیده مرگ، معمولا آنرا در مقابل حیات یا زندگی قرار می دهند، طوریکه انگار مرگ دشمن و ضد زندگی باشد. غافل از اینکه مرگ دارای نیم زوج بنیادی همزاد و هم بازی خاص و ویژه خویش است، یعنی پدیده تولد. تولد و مرگ بهمراه همدیگر یک نوسانگر دو قطبی اند که قطبین آن غیر قابل تفکیک و جدایی از همدیگر می باشند، اما از قابلیت جایگزینی برخوردار اند. این دو قطب از لحاظ کمّی باهم برابر اما از لحاظ ماهیت معکوس همدیگر می باشند و برای انجام عمل نوسان به منبع انرژی بیرونی نیازی ندارند و نوسان آنها هم هیچگاه به حالت تعادل و ایستادگی نمی رسد. مثل ذرات نور که هرکدام از دو میدان لطیف الکتریکی و مغناطیسی آفریده شده اند و متقابلا همدیگر را حفظ و القاء می نمایند. در نوسانگر تولد و مرگ ، هرگاه یکی از قطبین به نهایت وسعت و بزرگی برسد و بر تخت فرمانروایی جلوس کند، قطب همزاد و هم بازی خویش را تا سرحد نیستی و نابودی سرکوب نمی کند بلکه قطب متضاد در عین واحد و همزمان با همبازی خویش به نهایت قِلّت و کوچکی می رسد و در بطن قطب فرمانروا بصورت بذر قابل رشد مصون و محفوظ باقی می ماند و منتظر دریافت فرصت مناسب دیگری در جهت به بزرگی رسیدن و غلبه بر هم بازی خویش و دریافت حق فرمانروایی مجدد، می ماند. این دو فرصت در طول عمر کلی نظام دنیوی کیهانی برای هر موجود واحد و منحصر بفردی فقط یک بار دست می دهد و نه دو یا سه بار و یا بیشتر. لذا حیات دنیوی برای هر موجود زنده ای دارای دو فاز می باشد؛ یکی فاز بیداری که از لحظه بسته شدن نطفه آغاز میگردد و به هنگام فرا رسیدن لحظه اجل به پایان میرسد و پریود یا طول زمانی آن همیشه برابر خواهد بود با طول عمر آن موجود. فاز دیگر، خواب است که با فرارسیدن لحظه اجل آغاز میگردد و تا لحظه بسته شدن نطفه در نظام دنیوی و کیهانی بعدی و خاص و ویژه خویش ادامه می یابد و پریود یا طول زمانی آن برای هر فرد انسانی در کلیه اعصار برابر خواهد بود با حاصلضرب عدد 7 در طول عمر کلی کیهان یعنی فاصله زمانی بین وقوع دو مه بانگ متوالی. به عنوان مثال و پیش فرض اگر طول عمر یا دهر کیهانی برابر با 90 میلیارد سال باشد، آنگاه طول زمانی فاز خواب ژرف پس از مرگ برابر خواهد بود با 630 میلیارد سال و آنهم بین مبداء و معاد نه تنها یک بار بلکه بطور فراوان. البته جای هیچگونه نگرانی نیست، زیرا از آنجائیکه پس از فرا رسیدن مرگ ، مکانیزم درک گذر زمان بطور کامل مختل می گردد ، طول بسیار طولانی خواب ژرف و شیرین مرگ از دیدگاه خوابیده مردگان به یک ثانیه تقلیل می یابد و این فاصله زمانی فقط از دیدگاه بیدار زندگان بسیار طولانی به نظر می رسد. اتفاق عمده دیگری که پس از مرگ برای هر فرد انسانی رُخ می دهد به اختصار به شرح زیر می باشد:
...
[مشاهده متن کامل]

پس از فرا رسیدن لحظه اجل، هر فرد انسانی در عین واحد و همزمان هم به خواب ژرف مرگ فرو می رود و هم در عالم غیب از خواب بیدار میگردد و در سرای ملکوتی خویش از حیات روئیائی در سطح کمال ایده آل بهشتی برخوردار می گردد و در بین کلیه پیشینیان و آیندگان زمینی خویش ، آن حیات رویایی را در کمال صلح و صفا و سلامتی و شادی و خرّمی و لذت های سیری ناپذیر و برخورداری از زیبایی و خوبی و دانایی و آگاهی و هنرمندی و توانایی بدون بیماری و جنگ و جدال و پیر شدن به مدت 630 میلیارد سال شمسی ( و نه سال قمری ) سپری می نماید و کلیه آرزوهای نیک وی بر آورده میگردد طوریکه به هیچ موجود دیگری کوچکترین لطمه و ضرر و زیانی وارد نمیگردد، تا اینکه در لحظه بسته شدن نطفه در نظام کیهانی و دینوی در عین واحد و بطور همزمان در عالم غیب به خواب ژرف مرگ فرو می رود و در عالم واقعی - عینی - شهودی خاص و ویژه خویش از خواب مرگ بیدار می گردد و پس از گذر تقریبا 9 ماه شمسی به قول اسطوره سازان و حماسه سرایان و شاعران، دوباره پا به عرصه وجود خواهد گذاشت و چشم به پهنه گیتی خواهد گشود و آوا یا صدای وَق وَق ناچیز اش در محیط طنین خواهد افکند و برای چند لحظه ای پرده گوش مادر و ماما و حاضرین را نوازش خواهد داد و موجب خوشحالی والدین و خواهر و برادر بزرگتر از خود خواهد گردید و همین حیات بیدار دوباره با کیفیتی عالی تر و مرغوب تر با یک درجه و مرتبه تکاملی بر تر از سطح فعلی و قبلی با خوبی های بیشتر و بدی های کمتر به وی اهداء خواهد گردید و آن حیات دنیوی هم به نوبه خاص و ویژه خویش به پایان خواهد رسید و الا آخر تا رسیدن به معاد و برپائی مجدد نظام احسن آفرینش مبداء و برخورداری دوباره از حیات طولانی مدت بهشتی بطور عینی و شهودی.
آن زندگانی بهشتی که تخمین و محاسبه و تعیین طول آن از عهده توانایی معارف وحیانی و حدیثی و روائی دینی و معارف حاصل از جدال های کلامی و معارف حاصل از استدلالات منطقی و عقلانی فلسفی و کشفیات و شهودات شوقانی و ذوقانی عرفانی و شناخت علوم طبیعی و تجربی و ریاضیات و شناخت هر علم دیگری تحت عنواین حصولی و حضوری خارج می باشد و فقط خداوند متعال به قدر و اندازه آن وقوف و علم و آگاهی کامل دارد، به نوبه خاص و ویژه خویش یک روزی پس از پایان یافتن جشن عظیم اَلست ( ال است ) یعنی پیمان باز گشت به ضیافت و یا مهمانداری خداوند متعال و صرف شام آخر با حضور کلیه موجودات زنده هر کدام در سر سفره یا میز خاص و ویژه نوع خویش، به پایان خواهد رسید و کلیه موجودات بطور همزمان به خواب ژرف و شیرین مرگ فرو خواهند رفت و همین سفر مقطعی و نزولی - صعودی در سطح کامل یافته تر از سطح فعلی و پیشین دوباره از نو بین معاد های متوالی و بیمشار آغاز خواهد گردید و الا آخر تا رسیدن سطح هرکدام از کلیه حیات های فراوان دنیوی تا سطح کمال ایده آل بهشتی ارتقاء و صعود یابند.
این روند و این تصویر برای محتوای کلیه جهان های موازی و مساوی و بیشمار یک روند و یک تصویر واحد و مساوی می باشد.
نکته مهم این حقیقت است که برخلاف باور های متناقض ادیان ، در هیچ مکانی و زمانی و در هیچ بیزمانی و بیمکانی و هیچگاه هیچ فرد انسانی از طرف خداوند متعال مورد استنطاق و مؤاخذه و بازخواست و باز پرسی و بازجوئی و ملامت و سرزنش قرار نمی گیرد و هیچ انسانی به عذاب و جزای جهنمی محکوم و دچار و گرفتار نخواهد گردید.
امید اینکه این تصویر و این باور نوین حقیقت داشته باشد و در احساس و اندیشه و افکار و خیالات انسان نهادینه و جاودانه گردد.
در پایان کامنت یا پیامک کودکانه امروز این حقیر توضیحی کوتاه:
چرخه یا گردش و یا زنجیره تولد و مرگ به زبان سانسکریت و با حروف لاتین به شکل samsara با تلفظ سَم سرا ( به زبان فارسی به معنای سرای درد و رنج ) یک کشف عظیم می باشد که از طریق فعالیت قوای ادراکی فاهمه و خرد هندوان باستان و در پیشگاه آگاهی التفاطی آنان به ظهور رسیده است. اما در آن اعصار دوردست هندوان ؛ مصریان ؛ ایرانیان؛ ایلامیان ؛ سومریان ؛ بابلیان ؛ یونانیان و رومیان به نوسانات متوالی باز و بسته شدن یا انبساط و انقباض محتوای کیهان علم و آگاهی نداشته اند و آن کشف بزرگ توسط خود هندوان از راه پدیده حلول روان شرح و توضیح داده شده و توجیه گردیده است . اما از این به بعد می تواند از طریق تفسیر نظریه علمی مه بانگ با التفاط و توجه به شناخت محوری و اصلی آن یعنی نوسانات متوالی باز و بسته شدن یا انبساط و انقباض محتوای کیهان به زبان و روش علمی و پدیدار شناسانه بطور حقیقی و منطبق بر واقعیت شرح داده شود. در پشت پرده مراسم باستانی چیدن سفره یا میز هفت خود ما ایرانیان که هر ساله بهنگام فرا رسیدن عید نوروز پر شکوه و مجلل برپا میگردد، یک راز بزرگ و یک حقیقت ژرفی نهفته است که یکی دیگر از اکتشافات عظیم انسان باستان محسوب می شود و ریشه آن بسوی گذشته به احتمال قریب به یقین از اعصار پادشاهان پیشدادی مندرج در شاهنامه حکیم فردوسی عبور میکند و به عصر شکار و غار نشینی می رسد. یعنی قبل از پیدایش خط میخی توسط اقوام فارسی زبان ایلامی و سومری و خط هیروگلیف مصریان . در آن عصر دور دست به احتمال قوی میترائیان می زیسته اند و کشف عظیم آنان عبارت است از سامان ها یا نظم های هفتگانه کیهانی و حیات های هفتگانه انسانی. آن خردمندان باستانی هم به نوسانات کیهانی علم و آگاهی نداشته اند و سامان ها یا نظام های هفتگانه کیهانی را به شکل طبقه بر طبقه و یا بصورت محیط و محاط و بطور همزمان موجود، تصور نموده اند و هرکدام از زندگی های هفتگانه انسانی را در یک طبقه مورد لطف و توجه داشته اند که بعدا باعث پیدایش باور به هفت آسمان و یک زمین در مرکز آن و گاهی اوقات بصورت آسمان ها و زمین های هفتگانه ، گردیده است. نتیجه اینکه ، زنجیره تولد و مرگ هندوان نمی تواند بیانگر حقیقت کلی و کامل باشد بلکه بطور ضروری و اجتناب ناپذیر بهمراهی و همگامی سامان های هفتگانه کیهانی و حیات های هفتگانه انسانی . و آنهم هرکدام از این نظم های کلی و حیات ها با درجات مختلف تکاملی بین دو سر حد؛ یکی نهایت نقصان و دیگری نهایت کمال ایده آل و این دو سرحد در طول سفر تکاملی بی نهایت همیشه بین نظام های احسن آفرینش متوالی محصور و محدود باقی خواهند ماند.
در پایان امید اینکه سال نو شمسی برای همه ما انسان ها همراه با سلامتی و صلح و صفا و شادی و خرّمی و خیر و برکت باشد.

بپرس