مرون
لغت نامه دهخدا
مرون. [ م ُ ] ( ع مص ) نرم شدن. ( تاج المصادر بیهقی ). نرم گردیدن با اندک سختی. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || سخت گردیدن دست بر کار و سخت گردیدن روی بر امر. ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || عادت کردن. ( تاج المصادر بیهقی ). خوی کردن بر چیزی. ( از منتهی الارب ). اعتیاد یافتن بر چیزی و ادامه دادن آن. ( از اقرب الموارد ). || فرسوده شدن. ( تاج المصادر زوزنی ). مرانة. مرونة.
فرهنگ فارسی
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید