مروش

لغت نامه دهخدا

مروش. [ م َ ] ( فعل نهی ) فعل نهی است از روشن کردن. یعنی روشن مکن. ( از برهان ) ( از آنندراج ) :
به جفت کسان چشم هرگز مروش
بترس از خدا و جهان را بکوش.
سعدی.

مروش. [ م ُ ] ( ع اِ ) ج ِ مَرش. ( اقرب الموارد ). رجوع به مرش شود. || خراشیدگیها. ( منتهی الارب ).

فرهنگ فارسی

خراشیدگیها

دانشنامه عمومی

مروش ( به صربی: Mrveš ) یک منطقهٔ مسکونی در صربستان است. [ ۱]
عکس مروش
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

پیشنهاد کاربران

شعری که در دهخدا اومده اثر اسدی طوسیه و نه سعدی
لطفا اصلاح کنید

بپرس