مرور کردن
مترادف مرور کردن: گذشتن، سپری شدن، عبور کردن، یادآوری کردن، به خاطر آوردن، مطالعه اجمالی کردن، از نظرگذرانیدن، تکرار کردن
معنی انگلیسی:
لغت نامه دهخدا
- عبور و مرور کردن ؛ رفت و آمد کردن. آمد و شد کردن.
|| به اجمال نظر افکندن به چیزی یا خواندن کتابی را.
فرهنگ فارسی
دانشنامه آزاد فارسی
مرورکردن (browse)
به وارسی یک پایگاه داده اییا فهرستی از فایل هایا جست جو در اینترنتاطلاق می شود که به منظور یافتن موضوعیا موردی خاص انجام می پذیرد. منظور از مرور یا جست جو، معمولاً مشاهده اطلاعات (و نه تغییر آن ها) است.
به وارسی یک پایگاه داده اییا فهرستی از فایل هایا جست جو در اینترنتاطلاق می شود که به منظور یافتن موضوعیا موردی خاص انجام می پذیرد. منظور از مرور یا جست جو، معمولاً مشاهده اطلاعات (و نه تغییر آن ها) است.
wikijoo: مرورکردن
مترادف ها
قبول کردن، قبول شدن، تصویب کردن، رخ دادن، گذراندن، اجتناب کردن، رد کردن، سپری شدن، گذشتن، رد شدن، سرامدن، عبور کردن، تمام شدن، سبقت گرفتن از، مرور کردن، عقب گذاشتن، پاس دادن، تصویب شدن، رایج شدن، وفات کردن
انتقاد کردن، بازدید کردن، مرور کردن، دوره کردن، سان دیدن، مقالات انتقادی نوشتن
گذشتن، به ان سو رفتن، مرور کردن
مرور کردن، لبریز شدن، زیر گرفتن
پیشنهاد کاربران
مُرور کَردَن: ١. دوباره نگاه کردن، دوباره خواندن، بازخوانی / بازنگری / بازبینی کردن ٢. یادآوری کردن، به یاد آوردن ٣. گذشتن، گذر کردن، رد شدن؛ رفت - وآمد کردن
دوره کردن