مرو
/marv/
لغت نامه دهخدا
- تخم مرو ؛ دانه مرو است. بزرالمرو، تخم کنیچه. ( بحر الجواهر ).
- سرخ مرو ؛ بقله یمانیه.
- سفید مرو؛ بقله یمانیه.
- مرو آزاد ؛ مرمازاد. ( فهرست مخزن الادویه ).
- مرو اردشیران ؛ قسمی گل خوشبوی. ( یادداشت مرحوم دهخدا ).
- مروالتلال ؛ مرماطوس. ( فهرست مخزن الادویه ). و مرماطوس مرو بری است و قسمی از مرو سفید که مرماهوس خوانند. رجوع به فهرست مخزن الادویه شود.
- مروالهرم ؛ مرماهوس. ( فهرست مخزن الادویه ). و مرماهوس مرو سفید و مرو تلخ است.
- مرو بری ؛مرماطوس. ( فهرست مخزن الادویه ).
- مرو تلخ ؛ مرماهوس. ( فهرست مخزن الادویه ). مروالهرم. رجوع به مروالهرم و فهرست مخزن الادویه شود.
- مرو جبلی ؛ مرماخوز. ( فهرست مخزن الادویه ).
- مروخوش ؛ مرو. رجوع به مروخوش در ردیف خود شود.
- مرو خوشبو ؛ برسفانج. رجوع به برسفانج شود.
- مرو سفید ؛ مرماموس. ( فهرست مخزن الادویه ). زغبر. مروالهرم.مرو تلخ.
- مرو شیرین ؛ مرماحوز. ( فهرست مخزن الادویه ).
- مرو عَریض ؛ خافور.
- مروماحوزی ؛ قسم شاهسپرم. رجوع به مروماحوزی در ردیف خود شود.بیشتر بخوانید ...
فرهنگ فارسی
( اسم ) گونه ای ماهی استخوانی که قدش تا ۱ / ۵ متر میرسد. این ماهی بسیار پرخور است . و از هم. حیوانات دریایی کوچکتر از خود تغذیه میکند . در اعماق بیش از ۱٠٠٠ متردر دریاهای شمال اروپا میزید و در ابتدای تابستان ( اول ماه مه ) بطرف سواحل آمریکا مهاجرت میکند . در همین فصل تخم ریزی این حیوان شروع میشود . در موقع مسافرت ماده ها در صبقات سطحی تر آب حرکت میکنند ونرها در طبقات پایین تر و این امربدان جهت است که تخمک هایی را که ماده ها خارج میکنند وبه ته آب پایین میرود نرها بتوانند بوسیل. اسپرم خود بارور سازند . این ماهی را صید میکنند واز گوشت آن که بسیار مطلوب است استفاد. غذایی میشود .خصوصا از کبد آن روغنی استخراج میگردد که حاوی مقادیر زیادی ویتامین های آ و د میباشد و مورداستفاد. طبی دارد .
شهری بزرگ در خراسان
فرهنگستان زبان و ادب
دانشنامه اسلامی
[ویکی شیعه] مرو نام شهری است باستانی از ایران که امروزه در کشور ترکمنستان واقع است و در انتهای جنوبی کویر قره قوم و به فاصله سی فرسخی شمال شرقی سرخس قرار دارد و از رود مرغاب (مرورود) مشروب می شود و سکنه آن مسلمان و شیعه مذهب اند. قدمت مرو به پیش از میلاد مسیح می رسد. داریوش اول در کتیبه بیستون مرو را مَرگَوش نامیده و با باختر اسم برده است. اما جغرافی نویسان قدیم آن را مَرگیانا نامیده و جداگانه ذکر کرده اند. مرگیان یا مرو از ممالک تابعه پارت به شمار می آید.
مرو از شهرهای کهن و باستانی ایران بود که در کتبیه های هخامنشی از آن یاد شده است. در دوران ساسانیان مرو شهری آباد بود و بر اساس روایات مشهور تاریخی، یزدگرد آخرین پادشاه ساسانی هنگامی که از اعراب مسلمان می گریخت به این شهر آمد و به مرزبان این شهر ماهوی سوری پناه جست اما بعد از مدتی در پی اختلاف با ماهوی از این شهر خارج شد.
مرو از شهرهای کهن و باستانی ایران بود که در کتبیه های هخامنشی از آن یاد شده است. در دوران ساسانیان مرو شهری آباد بود و بر اساس روایات مشهور تاریخی، یزدگرد آخرین پادشاه ساسانی هنگامی که از اعراب مسلمان می گریخت به این شهر آمد و به مرزبان این شهر ماهوی سوری پناه جست اما بعد از مدتی در پی اختلاف با ماهوی از این شهر خارج شد.
wikishia: مرو
دانشنامه عمومی
مرو ( ماری ) [ ۱] [ ۲] [ ۳] [ ۴] [ ۵] [ ۶] ( به ترکمنی: Mary ) مرکز استان مرو در ترکمنستان است و در انتهای جنوبی بیابان قره قوم و به فاصلهٔ نود مایلی شمال شرقی سرخس واقع است و از رود مرغاب ( مرورود ) مشروب می شود. بر اساس گزارش قومی جمعیتی شوروی، واحه مرو از اقوام مختلفی مانند ترکمن ها، بلوچ ها، کردها، ارامنه و روس ها تشکیل شده است. [ ۷]
شهر کنونی مرو ( ماری ) پیشینهٔ تاریخی چندانی ندارد. این شهر توسط نیروهای روسیه تزاری در ۳۰ کیلومتری ویرانه های مرو ( شهر باستانی ) ایجاد شد. در زمان شوروی گسترش پیدا کرد و به یکی از صنعتی ترین شهرهای آسیای میانه تبدیل شد.





شهر کنونی مرو ( ماری ) پیشینهٔ تاریخی چندانی ندارد. این شهر توسط نیروهای روسیه تزاری در ۳۰ کیلومتری ویرانه های مرو ( شهر باستانی ) ایجاد شد. در زمان شوروی گسترش پیدا کرد و به یکی از صنعتی ترین شهرهای آسیای میانه تبدیل شد.






wiki: مرو
مرو (بروجرد). مرو Maru روستایی است از توابع شهرستان بروجرد در استان لرستان. این روستا در دهستان دره صیدی در بخش مرکزی این شهرستان قرار دارد. [ ۱]
بنابر سرشماری مرکز آمار ایران، جمعیت مرو در سال ۱۳۸۵ برابر با ۱۸۴ نفر بوده است که از این میان ۸۷ نفر مرد و بقیه زن بوده اند. این روستا ۴۹ خانوار دارد. [ ۱]
بنابر سرشماری مرکز آمار ایران، جمعیت مرو در سال ۱۳۸۵ برابر با ۱۸۴ نفر بوده است که از این میان ۸۷ نفر مرد و بقیه زن بوده اند. این روستا ۴۹ خانوار دارد. [ ۱]

wiki: مرو (بروجرد)
مرو (بلژیک). شهر مرو ( به فرانسوی: Meerhout ) در شهرستان تورنو در استان آنتوئر در منطقه فلاندری در کشور بلژیک واقع شده است.



این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف



wiki: مرو (بلژیک)
دانشنامه آزاد فارسی
مِرُو (Meru)
کوهستانی در شمال تانزانیا، واقع در ۶۵کیلومتری جنوب غربی کیلیمانجارو. ارتفاع آن ۴,۵۶۵ متر است و مخروطی مسطح دارد. شهر آروشادر کوه پایۀ آن و در منطقۀ کشت متراکم قهوه قرار دارد.
کوهستانی در شمال تانزانیا، واقع در ۶۵کیلومتری جنوب غربی کیلیمانجارو. ارتفاع آن ۴,۵۶۵ متر است و مخروطی مسطح دارد. شهر آروشادر کوه پایۀ آن و در منطقۀ کشت متراکم قهوه قرار دارد.
wikijoo: مرو
پیشنهاد کاربران
مَرو ( ترکمنی: Merw ) ( فارسی: مرو ) ، یا واحهٔ مرو، که در گذشته به نام های اسکندریه ( یونانی: Ἀλεξάνδρεια ) ، انطاکیهٔ مرغیانه ( یونانی: Ἀντιόχεια ἡ ἐν τῇ Μαργιανῇ ) یا مرو شاهجان نیز شناخته می شده است، از شهرهای باستانی بود که ویرانه های آن امروزه در انتهای جنوبی بیابان قره قوم و به فاصلهٔ نود مایلی شمال شرقی سرخس واقع است و ناحیه اطراف آن از رود مرغاب ( مرو رود ) مشروب می شود. شهر امروزی ماری که مرکز استان مرو در ترکمنستان است در ۳۰ کیلومتری مرو باستان ساخته شده است.
... [مشاهده متن کامل]
به ساکنان مرو در فارسی مَروَزی گفته می شود به معنی «زیَنده در مرو». مردم نواحی شرقی خراسان مرو را به نام مور «Mowr» و باشندگان آن را موری ( بر وزن دوری به معنی بشقاب ) می گویند.
مرو بزرگ در قرون وسطی معروف بود به «مرو شاهجان» تا با مروالرود که مرو کوچک است اشتباه نشود. ظاهراً شاهجان معرب شاهگان فارسی و به معنی شاهانه و شاهوار است. یاقوت و بعضی نویسندگان دیگر معتقدند که شاهجان به معنی جانِ شاه است. در دارالامارهٔ شهر گنبدی از آجر افراشته شده بود که به قول اصطخری پنجاه و پنج ذراع قطر داشت و زیر این گنبد بود که نخستین جامه های سیاه، رنگ آمیزی شد و این رنگ شعار عباسیان واقع گردید.
پیشینهٔ مرو به پیش از میلاد مسیح می رسد. مرو از شهرهای باستانی و از مراکز فرهنگی ایران باستان بوده است. داریوش اول در سنگ نبشته بیستون این منطقه را به نام «مَرگوش» یاد کرده و آن را با غرب اسم برده است. اما جغرافیانویسان قدیم آن را مَرْگیانا نامیده و جداگانه ذکر کرده اند.
اسکندر در سال ۳۲۹ یا ۳۲۸ قبل از میلاد، یکی فرماندهان خود به نام کراتروس را با دستور بنای دژ و شهر مرو اعزام کرد تا مانعی در برابر حملات شمالی باشد. این شهر تا مدتی پس از تأسیس، «اسکندریه»، و پس از بازسازی به علت نامعلوم در دورهٔ سلوکیان، نام «آنتیوخیا مرگیانا» را بر خود گرفته است. این شهر با وجود قرار داشتن در قلمروی پارت در ابتدا به تصاحب پادشاهی یونانی باختر در می آید.
مرگیان یا مرو از سرزمین های تابع اشکانیان به شمار می آمد و در دورهٔ ساسانیان آباد بوده است و چنان که در تاریخ ثبت است یزدگرد سوم آخرین پادشاه ساسانی پس از شکست جنگ نهاوند ( ۲۱ هجری/۶۴۲ میلادی ) به ری، اصفهان، کرمان، بلخ و سپس مرو رفت و از شاه چین و خاقان ترک کمک خواست اما چون از سوءنیت ماهوی سوری مرزبان مرو نسبت به خود آگاه شد به آسیابانی خسرونام پناه برد و او یزدگرد را به طمع لباس فاخرش کشت ( ۳۱ ه. ق /۶۵۱ میلادی ) .






... [مشاهده متن کامل]
به ساکنان مرو در فارسی مَروَزی گفته می شود به معنی «زیَنده در مرو». مردم نواحی شرقی خراسان مرو را به نام مور «Mowr» و باشندگان آن را موری ( بر وزن دوری به معنی بشقاب ) می گویند.
مرو بزرگ در قرون وسطی معروف بود به «مرو شاهجان» تا با مروالرود که مرو کوچک است اشتباه نشود. ظاهراً شاهجان معرب شاهگان فارسی و به معنی شاهانه و شاهوار است. یاقوت و بعضی نویسندگان دیگر معتقدند که شاهجان به معنی جانِ شاه است. در دارالامارهٔ شهر گنبدی از آجر افراشته شده بود که به قول اصطخری پنجاه و پنج ذراع قطر داشت و زیر این گنبد بود که نخستین جامه های سیاه، رنگ آمیزی شد و این رنگ شعار عباسیان واقع گردید.
پیشینهٔ مرو به پیش از میلاد مسیح می رسد. مرو از شهرهای باستانی و از مراکز فرهنگی ایران باستان بوده است. داریوش اول در سنگ نبشته بیستون این منطقه را به نام «مَرگوش» یاد کرده و آن را با غرب اسم برده است. اما جغرافیانویسان قدیم آن را مَرْگیانا نامیده و جداگانه ذکر کرده اند.
اسکندر در سال ۳۲۹ یا ۳۲۸ قبل از میلاد، یکی فرماندهان خود به نام کراتروس را با دستور بنای دژ و شهر مرو اعزام کرد تا مانعی در برابر حملات شمالی باشد. این شهر تا مدتی پس از تأسیس، «اسکندریه»، و پس از بازسازی به علت نامعلوم در دورهٔ سلوکیان، نام «آنتیوخیا مرگیانا» را بر خود گرفته است. این شهر با وجود قرار داشتن در قلمروی پارت در ابتدا به تصاحب پادشاهی یونانی باختر در می آید.
مرگیان یا مرو از سرزمین های تابع اشکانیان به شمار می آمد و در دورهٔ ساسانیان آباد بوده است و چنان که در تاریخ ثبت است یزدگرد سوم آخرین پادشاه ساسانی پس از شکست جنگ نهاوند ( ۲۱ هجری/۶۴۲ میلادی ) به ری، اصفهان، کرمان، بلخ و سپس مرو رفت و از شاه چین و خاقان ترک کمک خواست اما چون از سوءنیت ماهوی سوری مرزبان مرو نسبت به خود آگاه شد به آسیابانی خسرونام پناه برد و او یزدگرد را به طمع لباس فاخرش کشت ( ۳۱ ه. ق /۶۵۱ میلادی ) .






منبع. عکس نامهٔ باستان دکتر میر جلال الدین کزازی
زبان های ترکی�در چند مرحله بر�زبان فارسی�تأثیر گذاشته است. نخستین تأثیر زبان ترکی بر پارسی، در زمان حضور سربازان تُرک در ارتش�سامانیان�روی داد. پس از آن، در زمان فرمان روایی�غزنویان، �سلجوقیان�و پس از�حملهٔ مغول، تعداد بیشتری�وام واژهٔ�ترکی به زبان فارسی راه یافت؛ اما بیشترین راه یابی واژه های ترکی به زبان فارسی در زمان فرمانروایی�صفویان، که ترکمانان�قزلباش�در تأسیس آن نقش اساسی داشتند، و�قاجاریان�بر ایران بود.
... [مشاهده متن کامل]
• منابع ها. تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. اول و دوم، انتشارات ققنوس، ۱۳۷۴
• تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. سوم، انتشارات بدیهه، ۱۳۷۴
• حسن بیگ روملو، �احسن التواریخ� ( ۲ جلد ) ، به تصحیح�عبدالحسین نوایی، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۱۳۴۹. ( مصحح در پایان جلد اول شرح مفصل و سودمندی از فهرست لغات�ترکی�و�مغولی�رایج در متون فارسی از سده هفتم به بعد را نوشته است )
• فرهنگ فارسی، محمد معین، انتشارات امیر کبیر، تهران، ۱۳۷۵
• غلط ننویسیم، ابوالحسن نجفی، مرکز نشر دانشگاهی، تهران، ۱۳۸۶
• فرهنگ کوچک زبان پهلوی، دیوید نیل مکنزی، ترجمه مهشید فخرایی، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، تهران، ۱۳۷۹





زبان های ترکی�در چند مرحله بر�زبان فارسی�تأثیر گذاشته است. نخستین تأثیر زبان ترکی بر پارسی، در زمان حضور سربازان تُرک در ارتش�سامانیان�روی داد. پس از آن، در زمان فرمان روایی�غزنویان، �سلجوقیان�و پس از�حملهٔ مغول، تعداد بیشتری�وام واژهٔ�ترکی به زبان فارسی راه یافت؛ اما بیشترین راه یابی واژه های ترکی به زبان فارسی در زمان فرمانروایی�صفویان، که ترکمانان�قزلباش�در تأسیس آن نقش اساسی داشتند، و�قاجاریان�بر ایران بود.
... [مشاهده متن کامل]
• منابع ها. تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. اول و دوم، انتشارات ققنوس، ۱۳۷۴
• تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. سوم، انتشارات بدیهه، ۱۳۷۴
• حسن بیگ روملو، �احسن التواریخ� ( ۲ جلد ) ، به تصحیح�عبدالحسین نوایی، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۱۳۴۹. ( مصحح در پایان جلد اول شرح مفصل و سودمندی از فهرست لغات�ترکی�و�مغولی�رایج در متون فارسی از سده هفتم به بعد را نوشته است )
• فرهنگ فارسی، محمد معین، انتشارات امیر کبیر، تهران، ۱۳۷۵
• غلط ننویسیم، ابوالحسن نجفی، مرکز نشر دانشگاهی، تهران، ۱۳۸۶
• فرهنگ کوچک زبان پهلوی، دیوید نیل مکنزی، ترجمه مهشید فخرایی، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، تهران، ۱۳۷۹





مِررو در زبان لکی یعنی : ۱. اخمو و رو ترش و بد اخلاق ۲. مِر کردن یعنی یعنی اخم کردن و ابروها رو گره کردن و کز کردن گوشه ای و قهر کردن
مَروو در زبان لکی یعنی گلابی وحشی و خود رو که کمی از میوه گلابی معمولی کوچک تر است و در نواحی خرم آباد لرستان و کاکا رضا الشتر می روید و به میوه گلابی هم مرو گویند
در لکی به گلابی میگن مه رو
در لری به معنی گلابی وحشی
واژه ای لری به معنای میوه گلابی
مرو ( meroo ) درگویش میمند شهربابک به پشه گفته می شد.
ام خراسان. [ اُم ْ م ِ خ ُ ] ( اِخ ) لقب شهر مرو است. ( المرصع ) .
در گویش تاتی مِرِو ( merav ) به اَبرو گفته میشود.
مرو همان نرو است ( فعل امری رفتن )
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١١)