- مرهون شدن ؛ رهین شدن :
دل به هوی چون دهی که چون تو بدو
بیشتر از صدهزار مرهون شد.
ناصرخسرو.
دل به گروگان این جهان ندهم گرچه دل تو به دهر مرهون شد.
ناصرخسرو.
- مرهون کردن ؛ رهین ساختن : شعر حجت را بخوان و سوی دانش راه جو
گر همی خواهی که جان و دل به دین مرهون کنی.
ناصرخسرو.
کارکنان خدای را چو ببینی دل نکنی زان سپس به فلسفه مرهون.
ناصرخسرو.
- مرهون منت ؛ بسته وفاداری و حق شناسی و رهین منت. ( ناظم الاطباء ).- مال مرهون ؛ عین معیّن. مالی است که به قبض مرتهن یا به تصرف کسی که بین طرفین معین می گردد داده شود ولی استمرار قبض شرط صحت معامله نیست. ( از مواد 772 و 774 قانون مدنی ).