مرهم بها

لغت نامه دهخدا

مرهم بها. [ م َ هََ ب َ ] ( اِ مرکب ) زری که به مجروح دهند برای درمان کردن وی. ( آنندراج ) :
ثنا گفت برکار استادشان
ز مرهم بها خون بها دادشان.
ملاعبداﷲ هاتفی ( از آنندراج ).
میان ما و تو ای غیر ما جزا نشود
که خون بهای تو مرهم بهای ما نشود.
نادم گیلانی ( از آنندراج ).
|| حق العلاج جراح. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ فارسی

زری که به مجروح دهند برای درمان

پیشنهاد کاربران

بپرس