مرمی

/marmi/

لغت نامه دهخدا

مرمی. [ م َ ما ] ( ع مص ) مصدر میمی از رمی و رمایة. ( از اقرب الموارد ). رجوع به رمی و رمایة شود. || ( اِ ) مقصد. ( منتهی الارب ). مکان پرتاب کردن. ج ، مَرامی. ( از اقرب الموارد ). و از آن است حدیث «لیس ورأاﷲ مرمی »؛ یعنی مقصدی که آمال بسوی آن افکنده شود. ( از منتهی الارب ).

مرمی. [ م َ می ی ] ( ع ص ) نعت مفعولی از مصدر رمی و رمایة. رجوع به رمی و رمایة شود. افکنده شده. افکنده. انداخته. انداخته شده. پرتاب شده. گشاد داده.

مرمی. [ م ِ ما ] ( ع اِ ) وسیله ای که بدان تیراندازی کنند. ج ، مَرامی. ( از اقرب الموارد ).

فرهنگ فارسی

( اسم ) انداخته شده پرتاب شده ( تیر و جز آن ) .
وسیله ای که بدان تیر اندازی کنند

فرهنگ معین

(مَ ) [ ع . ] (اِمف . ) پرتاب شده .

جدول کلمات

پرتابه

مترادف ها

shell (اسم)
صدف، جلد، مرمی، گلوله توپ، کالبد، قشر، پوست، عایق، خمپاره، صدف حلزون، بدنه ساختمان، عامل محافظ حفاظ، پوست فندق وغیره، پوکه فشنگ، قشر زمین، کاسه یا لاک محافظ جانور

bullet (اسم)
گلوله، مرمی، گلوله تفنگ

projectile (اسم)
موشک، پرتابه، مرمی، جسم پرتاب شونده

فارسی به عربی

قذیفة

پیشنهاد کاربران

مَرمی: [ اصطلاح شکار] نام دیگر گلوله.
افکندن
پرتابه
مرمی. [ م َ رْ می ] ( ت اِ ) قسمت بالایی و نوک تیز فشنگ که به پوکه محکم شده است. هنگام تیراندازی، این مرمی است که از پوکه رها شده و به سمت هدف می رود. در زبان آذری، به توپ، مَرمی گفته می شود.

بپرس