مرقومه

/marqume/

مترادف مرقومه: خط، دست خط، عریضه، کاغذ، مراسله، مکتوب، منشور، نامه، نوشته

معنی انگلیسی:
epistle, letter

لغت نامه دهخدا

( مرقومة ) مرقومة. [ م َ م َ ] ( ع ص ) مرقومه. تأنیث مرقوم. رجوع به مرقوم و رقم شود. || خطدار. ( منتهی الارب ). || نامه. رقیمه. رقعه. نوشته. مراسله. ج ، مرقومات. || زمین کم نبات. || دابة مرقومة؛ ستور که بر پایهای او خطوط داغ باشد. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ).

فرهنگ فارسی

نوشته شده، نامه
۱- (اسم ) مونث مرقوم جمع : مرقومات . ۲ - ( اسم ) نامه مراسله رقیمه جمع : مرقومات .

فرهنگ معین

(مَ مَ یا مِ ) [ ع . مرقومة ] (اِمف . ) نوشته ، نامه . نک مرقوم .

فرهنگ عمید

۱. نوشته.
۲. نامه.

پیشنهاد کاربران

محرر. [ م ُ ح َرْ رَ ] ( ع ص ) نعت مفعولی از تحریر. آزاد شده. ( غیاث ) ( آنندراج ) . عبد محرر، بنده آزادشده. آزادکرده. آزاد. || نوشته شده. ( غیاث ) . نوشته شده و مکتوب و مرقوم و نگاشته شده. ( ناظم الاطباء ) . || نسختی مکتوب از روی نسختی دیگر. ( یادداشت مرحوم دهخدا ) .

بپرس