لغت نامه دهخدا
مرغی. [ م َ رَ ] ( اِخ ) فرقه ای با عقاید خاص ساکن برخی نواحی مجاور الموت چون ده دیکین وگرمارود و غیره. برخی آنان را مزدکی شمرند. مرقی.
مرغی. [ م ُ ] ( ص نسبی ) منسوب به مرغ. رجوع به مرغ شود.
- چینی و کاسه و ظروف مرغی ؛ نوعی چینی و ظروف بسیار لطیف قدیم که صورت گلها و مرغها از نقوش آن است و گرانبهاست. ( یادداشت مرحوم دهخدا ).
|| مرغ فروش. کسی که حرفه اش فروش مرغ باشد.
گویش مازنی
مترادف ها
مرغی، وابسته به مرغان
پیشنهاد کاربران
مرغی: برابر Goosebumps انگلیسی
دانه ها و یا برآمدگی های ریز و کوچکی که در پی سرما, ترس , و یا هیجان روی پوست بدن پدیدار میشود. ( این دانه ها همانند دانه های ریز کوچکی است که روی پوست مرغ پدیدار می شود ) . نه گفته نماند که من این واژه "مرغی" برابر Goosebumps انگلیسی را از گویشوران فارسی زبان افغان شنیدم.
... [مشاهده متن کامل]
دانه ها و یا برآمدگی های ریز و کوچکی که در پی سرما, ترس , و یا هیجان روی پوست بدن پدیدار میشود. ( این دانه ها همانند دانه های ریز کوچکی است که روی پوست مرغ پدیدار می شود ) . نه گفته نماند که من این واژه "مرغی" برابر Goosebumps انگلیسی را از گویشوران فارسی زبان افغان شنیدم.
... [مشاهده متن کامل]