مرغوا


مترادف مرغوا: تفال بد، فال بد، تطهیر، تفال، نفرین

متضاد مرغوا: مروا

معنی انگلیسی:
ominous, bad omen

لغت نامه دهخدا

مرغوا. [ م ُ غ ُ / م َ غ ُ ] ( اِ ) فال بد و نفرین. ( جهانگیری ) ( برهان ) ( آنندراج ). بدسگالی. بدخواهی. بداندیشی. تفؤل بد از پرواز مرغ. مقابل تحسین. مقابل مروا، دعای خیر و آفرین :
گردد از مهر تو نفرین موالی آفرین
گردد از کین تو مروای اعادی مرغوا.
قطران.
یکی رابه بزم اندرون فال نیکی
یکی را به رزم اندرون مرغوائی.
قطران.
به دوستان بر از او مرغوا شود مروا
به دشمنان بر از او آفرین شود نفرین.
قطران.
نیابد آفرین آنکس که گردونش کند نفرین
نیابد مرغوا آنکس که یزدانش دهد مروا.
قطران.
مرغوا بر ولی شود مروا
آفرین بر عدو شود نفرین.
معزی.
آری چو پیش آید قضا مروا شود چون مرغوا
جای شجر گیرد گیا جای طرب گیرد شجن.
معزی.
- مرغوا کردن ؛ نفرین کردن :
شاه را گفت مفسدی ز احوال
که کند مرغوا به جان تو زال.
سنائی.
- به مرغوا داشتن ؛ به حساب نفرین گذاردن. نفرین حساب کردن :
نفرین کند به من بردارم به آفرین
مروا کنم بدو بردارد به مرغوا.
ابوطاهر خسروانی.

فرهنگ فارسی

مرغ آوا، فال بد، ضد مروا ، به معنی نفرین هم گفته شده
( اسم ) ۱- تفال بد از پرواز مرغ تطیر مقابل مروا : آری چو پیش آید قضا مروا شود چون مرغوا جای شجر گیرد گیا جای طرب گیرد شجن . ( معزی ) ۲ - مطلق تفال .

فرهنگ معین

(مَ یا مُ ) (اِمر. ) فال بد، نفرین . مقابل مروا.

فرهنگ عمید

۱. [مقابلِ مروا] فال بد
۲. نفرین: نفرین کند به من بردارم به آفرین / مروا کنم بدو بر دارد به مرغوا (خسروانی: شاعران بی دیوان: ۱۱۲ ).

پیشنهاد کاربران

مرغوا فال بد
مروا فال نیک
مرغوای جنگ، نفرین، بد سگالی جنگ
فغان ز جغد جنگ و مرغوای او
مرغوای جنگ چنان بلند است که گوشِ جهان را کر کرده است.

بپرس