همانا زخم من کردی فراموش
که از جانت خرد برد از تنت هوش
همیدون زخمهای نامداران
ستوده مرغزی چابک سواران.
( ویس و رامین ).
زن مطربه ای مرغزی را به زنی کرده بود. ( تاریخ بیهقی ص 594 ).همچنین دائم نخواهد ماند برگشت زمان
روی خوبت ششتری و موی جعدت مرغزی
بی گمان شو آنکه روزی ابر دهر بی وفا
برف بارد هم بر آن شاه اسپرغم مرغزی .
ناصرخسرو.
چنان خواندم که ناقلان دولت تا عالم است سه کس بوده اندکه از جای به جای نقل کردند، اسکندر رومی و اردشیر بابکان و ابومسلم اصفهانی و او را [ ابومسلم ] کسانی که اخبار ندانند مرغزی گویند بسبب آنکه به مرو خروج کرد. ( مجمل التواریخ و القصص ص 327 ).بی دست و دلش مردمی و مردی کردن
چون شعبده مرغزی وحیله رازی است.
مختاری.
وفاق عدوی تو با دوستانش کم از خدعه مرغزی باد و رازی.
مختاری.
ابلهی مرغزی بشهر هری سوی بازار برد لاشه خری.
سنائی.
گرچه با هم مرغزی و رازیندلیک باهم در سر یک بازیند .
ابویزید مرغزی ( نامه دانشوران ج 2 ص 227 ).
متجنده مرغزی هم در حال به خدمت او کمر بستند مرغزیان را بر لشکر و حشریان قسمت کردند آنچه مجمل می گویندنفری را از لشکری سیصد چهار صد نفس رسیده بود که بکشتند. قومی از سرهنگان مرغزی که تبع او بودند یک یک نزد او می رفتند. ( جهانگشای جوینی ج 1 ص 121 ).بیشتر بخوانید ...