تو بردار زین و لگام سیاه
برو سوی آن مرغزاران پگاه.
فردوسی.
جهانجوی بندی تنها برفت بدان مرغزاران شتابید تفت.
فردوسی.
چنان بد که روزی بیامد به دشت همی گرد آن مرغزاران بگشت.
فردوسی.
چو نزدیک آن مرغزاران رسیداز اسبان و چوپان نشانی ندید.
فردوسی.
در آن مرغزاران ارمان دو روزهمی شاد بودند با باز و یوز.
فردوسی.