مرغ وار

لغت نامه دهخدا

مرغ وار. [ م ُ ] ( ص مرکب ، ق مرکب ) چون مرغ. بسان مرغ. مانند مرغ. مرغ مانند :
می پرم مرغ وار گرد جهان
هیچ جا آشیان نمی یابم.
خاقانی.
خاطر تو مرغ وار هست به پرواز عقل
یافته هر صبحدم دانه ٔاهل ثواب.
خاقانی.
ز مرغ و بره روی رنگین بساط
برآورده پر مرغ وار از نشاط.
نظامی.

پیشنهاد کاربران

مانند مرغ
پرنده مانند
پرنده سان
برکشیدند مرغ وار نوا
درکشیدند مرغ را ز هوا
✏ �نظامی�