لغت نامه دهخدا
مترادف ها
خروس جنگی، مرغ شکاری
پیشنهاد کاربران
مرغ شکاری ؛ جارحه. مرغان شکاری ؛ جوارح. مرغی که شکار کند اعم از باز و جزآن. ( یادداشت مؤلف ) :
نیز در بیشه و در دشت همانا نبود
باز را از پی مرغان شکاری شو و آی.
فرخی.
نیز در بیشه و در دشت همانا نبود
باز را از پی مرغان شکاری شو و آی.
فرخی.
سنقر
شاهین