مرعی

/mar~i/

مترادف مرعی: رعایت، مراعات، رعایت شده، مراعات شده، ملحوظ، منظور، لحاظ، رعایت، رعایت کردن، لحاظ کردن

معنی انگلیسی:
observed, regarded

لغت نامه دهخدا

مرعی. [ م َ عا / م َ عَن ْ ] ( ع مص ) چریدن. ( منتهی الارب ) ( تاج المصادر بیهقی ) ( دهار ) ( از اقرب الموارد ) ( غیاث ). || چرانیدن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( دهار ). متعدی و لازم به کار رود. ( از اقرب الموارد ). || در دیگر معانی کلمه ، مصادر رَعْی و رِعایة نیز به کار رود. ( ازاقرب الموارد ). رجوع به رعی و رعایة در جای خود شود. || ( اِ ) گیاه و علف. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). گیاه سبز. ( غیاث ). کلأ. ( اقرب الموارد ). || آنچه چارپا بچرد از گیاه. ( یادداشت مرحوم دهخدا ). || چراگاه. ( منتهی الارب ) ( غیاث ) ( دهار ).چریدنگاه. ( آنندراج ). محل چرانیدن و چریدن. ( از اقرب الموارد ). چراستان. ( مهذب الاسماء ). چرازار. ( زمخشری ). مرتع. چمن. علفخوار. ج ، مَراعی ( مراع ) ( اقرب الموارد ) : والذی أخرج المرعی. ( قرآن 4/87 ).
آن مطبخی باغ نهد چشم بر بره
همچون بره که چشم به مرعی برافکند.
خاقانی.
دو شاخ گیسوی او چون چهار و پنج حیات
به هر کجا که اثر کرد اخرج المرعی.
خاقانی.
از خنجر زهرآبگون هفت اژدها را ریخت خون
همت ز نه پرده برون ، دل هشت مرعا داشته.
خاقانی ( دیوان چ سجادی ص 384 ).
عهد چون بستند و رفتند آن زمان
سوی مرعی ایمن از شیر ژیان.
مولوی.
نگهبان مرعی بخندیدو گفت
نصیحت ز منعم نشاید نهفت.
سعدی ( بوستان چ شوریده ص 85 ).

مرعی. [ م َ عی ی ] ( ع ص ) نعت مفعولی از رَعْی و رِعایة. رجوع به رعی و رعایة شود. رعایه کرده شده. ملحوظ. آنچه رعایت کرده شود. ( از اقرب الموارد ). نگاهبانی شده و چشم داشته شده : چون مقرر گشت که مصالح دین بی شکوه پادشاهان دیندار نامرعی است... فرضیت طاعت ملوک که فواید دین و دنیا بدان بازبسته است هم شناخته شود و روشن گردد. ( کلیله و دمنه ).
- مرعی داشتن ؛ نگاه داشتن. حفظ کردن. ملاحظه کردن. پاس داشتن.
|| چرانیده شده. آنچه چریده شود. ( از اقرب الموارد ). || چراکننده. لیس المرعی کالراعی ؛ چراکننده مانند چرنده نیست. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ فارسی

گیاه وسبزه، چراگاه، مراعی جمع، مراعات شده، آنچه درنظرگرفته شودومراعات شود
(اسم ) مراعات شده آنچه که رعایت شود : پس رمل بدرج. سوم بردند و رجز را در درج. دوم بنهادند تا نسبت فک اجزائ مرعی باشد...

فرهنگ معین

(مَ عا ) [ ع . ] (اِ. ) چراگاه . ج . مراعی .
(مَ یّ ) [ ع . ] (اِمف . ) مراعات شده ، ملاحظه شده .

فرهنگ عمید

آنچه در نظر گرفته شود و مراعات شود، مراعات شده.

پیشنهاد کاربران

بپرس