لغت نامه دهخدا
مرضع.[ م ُ ض ِ ] ( ع ص ) نعت فاعلی از مصدر ارضاع. رجوع به ارضاع در ردیف خود شود. زن که بچه شیرخواره دارد. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). و چون صفتی است مخصوص اناث لذا احتیاجی به تاء تأنیث ندارد. ( از اقرب الموارد ). ج ، مرضعات و مَراضع و مراضیع. ( ناظم الاطباء ).
فرهنگ فارسی
زنی که بچه شیر دهد شیرده : سر بسر گوش است و چشم است این نبی تازه زو ما مرضع است او ماصبی . ( مثنوی ) توضیح چون شیردادن مخصوص زنست مرضع برای زن استعمال شود .
فرهنگ عمید
دانشنامه اسلامی
پیشنهاد کاربران
مرضع. [ م َ ض َ ] ( ع اِ ) سر پستان و هر جایی که مکیده شود. ج ، مَراضع. ( ناظم الاطباء ) . پستان. ( یادداشت مرحوم دهخدا ) .
مرضع. [ م ُ ض ِ ] ( ع ص ) نعت فاعلی از مصدر ارضاع. رجوع به ارضاع در ردیف خود شود. زن که بچه شیرخواره دارد. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) . و چون صفتی است مخصوص اناث لذا احتیاجی به تاء تأنیث ندارد. ( از اقرب الموارد ) . ج ، مرضعات و مَراضع و مراضیع. ( ناظم الاطباء )
... [مشاهده متن کامل]
منبع. لغت نامه دهخدا
مرضع. [ م ُ ض ِ ] ( ع ص ) نعت فاعلی از مصدر ارضاع. رجوع به ارضاع در ردیف خود شود. زن که بچه شیرخواره دارد. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) . و چون صفتی است مخصوص اناث لذا احتیاجی به تاء تأنیث ندارد. ( از اقرب الموارد ) . ج ، مرضعات و مَراضع و مراضیع. ( ناظم الاطباء )
... [مشاهده متن کامل]
منبع. لغت نامه دهخدا