کز پی مرضات حق یک لحظه ای است
که مرا اندرگریزت مشکلیست.
مولوی.
نعمتی را کز پی مرضات حق درباختی حق تعالی از نعیم آخرت تاوان دهاد.
سعدی ( گلستان ).
مرضاة. [ م َ ] ( ع مص ) خشنود گردیدن. ( منتهی الارب ). خشنود شدن و پسندیدن. ( دهار ). خشنود گردیدن و پسند کردن چیزی را و قناعت کردن. ( آنندراج ). || ( اِمص ) مرضات. خشنودی. ( دهار ). در مقابل سخط و خشم. ( از اقرب الموارد ). رضا [ رِ / رُ ]. رضوان [ رِ / رُ ]. ج ، مَراضی. ( دهار ). رجوع به مرضات شود.