مرزو


معنی انگلیسی:
patch

لغت نامه دهخدا

مرزو. [ م َ ] ( اِ ) زمینی که به جهت زراعت کردن آماده کرده و کناره های آن را بلند ساخته باشند.( برهان قاطع ). مرز. ( جهانگیری ) ( برهان قاطع ). مرزوی. ( جهانگیری ). کرت. کرد. کردو. رجوع به مرزوی شود.

فرهنگ فارسی

( اسم ) زمینی است که برای زراعت آماده سازند و اطراف آنرا بلند کنند .

فرهنگ معین

(مَ ) (اِ. ) زمینی است که برای زراعت آماده کرده باشند.

فرهنگ عمید

زمین کشاورزی با کناره های برآمده.

پیشنهاد کاربران

بپرس