مرزنشین

/marzneSin/

مترادف مرزنشین: سرحدنشین، مرابط

معنی انگلیسی:
frontiersman, plainsman, marcher

لغت نامه دهخدا

مرزنشین. [ م َ ن ِ ] ( نف مرکب ) ساکن مرز. که درنواحی سرحدی و مرزی سکونت دارد. رجوع به مرز شود.

فرهنگ فارسی

ساکن مرز

مترادف ها

frontiersman (اسم)
مرز نشین

پیشنهاد کاربران

کسانی که در مناطق مرزی کشور زندگی می کنند
مرزتشینان
مرزنشینان
frontier worker
cross - border worker /labor
( در زمینه ی گمرک و واردات - صادرات )
این واژه در اسناد مربوطه به صرفاً �ساکنین مناطق مرزی� اشاره نداره بلکه برای چنین افرادی، کارت صادر میشه و در عملیات تجاری واردات و صادرات دخیل هستن
- اطراف نشین ؛ مرزنشین. کسی که در سرحدها و کناره های کشور بسر برد : و رنود و اوباش شهرها پیش ایشان [دزدان ] میرفتند و بعضی روستائیان و اطراف نشینان با ایشان یکی میشدند و قلاوزی میکردند. ( تاریخ غازان ص 277 ) .
هراسان=ترسان پیمناک

بپرس