مرزنده
لغت نامه دهخدا
فرهنگ معین
گویش مازنی
دانشنامه عمومی
مرزنده ( به انگلیسی: Marzandeh ) ، روستایی است از توابع بخش چمستان شهرستان نور در استان مازندران ایران.
این روستا در دهستان ناتل رستاق قرار دارد و براساس سرشماری مرکز آمار ایران در سال ۱۳۹۵، جمعیت آن ۲۷۶ نفر ( ۸۴ خانوار ) بوده است. [ ۲]
▪مشاهده وضعیت آب و هوایی مرزنده
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلفاین روستا در دهستان ناتل رستاق قرار دارد و براساس سرشماری مرکز آمار ایران در سال ۱۳۹۵، جمعیت آن ۲۷۶ نفر ( ۸۴ خانوار ) بوده است. [ ۲]
▪مشاهده وضعیت آب و هوایی مرزنده
wiki: مرزنده
پیشنهاد کاربران
مَرزَنده: مَرزی، مَرزَد، مَرزَند، مَرزَنده، مَرزیدن -
واژه پارسی میانه ( پارسیک، پارسیگ )
.
( ( آن را با واژه مُرزَنده یکسان ندانید:
آمُرزش، بخشش - درگذشتن، مُردن
گرچه در اوستا از ریشه مَرگ هست!
... [مشاهده متن کامل]
به گونه مَرِزدا ( mareždā ) خوانده می شود! ) )
.
پهلوی: مَرز ( marz ) ، مَرزیهِند ( marzīhēnd )
از واژه مرز ( نزدیک، سرحد ) و هَندام ( اندام ) سرهم شده است و سپس به گونه: "مَرزَند یا مَرزیدن" درآمده است!
.
معنی: نزدیک شونده به اندام زایِشی ( تناسلی و جنسی ) -
همبستری، همخوابگی، هماغوشی، آرامیدن ( آرمیدن ) ،
مُضاجعه، جِماع، نزدیکی، قِران شونده، درآمیزی، گُشنی، ژادِش ( گایِش ) ، سکس کردن ( sex, sexual ) ، رابطه جنسی
.
( ( چند نمونه دیگر در پهلوی که بهتر است بدانیم:
هَمارمونی ( Hamarmuni ) : روی هم آرامیدن، همخوابگی!
مایِش ( Mayesh ) ، مایِشن یا مالیشن: همبستری و مالش!
سپوختن، سپوزش، سپوزیدن: فرو کردن، بُردن، به زور فشار دادن
تن ویمخت ( Tanvimext ) : برهنه کردن، جامه از تن درآوردن به هنگام آمیزش ) )
.
پس بهترین واژه برای "sex" >>> "مَرزَنده" هست که گونه های گوناگونی هم دارد!
.
شایست ناشایست، فَرگَرد ( فصل ) 3، بند26:
ud kē pad dānišn, zan ī daštān "marzēd", pānzdah tanāpuhl ud šast stēr wināh ō bun
معنی: و هر که دانسته با زنِ دَشتان "هم خوابگی، سکس" کند، پانزده تنافور ( تَناپور! ) و شصت اَستیر گناه بر او ( ذمه، وی ) باشد
( ( هر "استیر": برابر با چهار درهم بود! ) )
.
گاه به همانند واژه "نزدیکی" دو معنا دارد و به معنی نزدیک شدن هم می دهد!
در کارنامه اردشیر پاپکان، فَرگَرد ( فصل ) 3، بند5:
axtar - mārān sālār pad passox guft kū "yw’cd’n" ōbastag ud stārag ohrmazd abāz bālist āmad u - š az wahrām ud anāhīd pad kust haftōring ud šēr axtar "marzīhēnd" ud ō ohrmazd ayārīh dahēnd
معنی: اخترشماران سردار ( کاپیتان: سرتیم ) یا سرپرست ستاره شناسان، به پاسخ گفت:
که "دوآپتان، جُدَی: گوچهر" افتاده و ستاره هرمزد ( مشتری ) باز بالست ( اوج، بالا ) آمد و از بهرام ( مریخ ) و آناهید ( زهره ) به کسته ( طرف، سوی ) هفت اورنگ ( دب اکبر ) و شیر اختر ( برج اسد ) "مَرزَند" ( قِران باشند، نزدیک می شود ) و به اورمزد یاری می دهند
.
"سپوختن" گاه به معنای سرپیچی کردن و دور کردن می آید!
کارنامه اردشیر بابکان، فَرگَرد ( فصل ) 2، بند8:
pābag az ān čiyōn ardawān meh kāmgārtar būd ǰuttar kardan ud ān framān be "spōxtan" nē šāyist
معنی: پاپک از آن رو [که] اردوان مِه ( بزرگ ) ،
کامکارتر ( کامرواتر، نیرومندتر ) بود، جز آن کردن ( یه کاره دیگه انجام دادن ) و [از] آن فرمان "بِسپوختن ( سرپیچی کردن ) " نه شایست ( شایسته نیست )
( ( به سخن ( حرفِ ) بزرگتر ها و دانایان گوش فرا دادند! ) )
واژه پارسی میانه ( پارسیک، پارسیگ )
.
( ( آن را با واژه مُرزَنده یکسان ندانید:
آمُرزش، بخشش - درگذشتن، مُردن
گرچه در اوستا از ریشه مَرگ هست!
... [مشاهده متن کامل]
به گونه مَرِزدا ( mareždā ) خوانده می شود! ) )
.
پهلوی: مَرز ( marz ) ، مَرزیهِند ( marzīhēnd )
از واژه مرز ( نزدیک، سرحد ) و هَندام ( اندام ) سرهم شده است و سپس به گونه: "مَرزَند یا مَرزیدن" درآمده است!
.
معنی: نزدیک شونده به اندام زایِشی ( تناسلی و جنسی ) -
همبستری، همخوابگی، هماغوشی، آرامیدن ( آرمیدن ) ،
مُضاجعه، جِماع، نزدیکی، قِران شونده، درآمیزی، گُشنی، ژادِش ( گایِش ) ، سکس کردن ( sex, sexual ) ، رابطه جنسی
.
( ( چند نمونه دیگر در پهلوی که بهتر است بدانیم:
هَمارمونی ( Hamarmuni ) : روی هم آرامیدن، همخوابگی!
مایِش ( Mayesh ) ، مایِشن یا مالیشن: همبستری و مالش!
سپوختن، سپوزش، سپوزیدن: فرو کردن، بُردن، به زور فشار دادن
تن ویمخت ( Tanvimext ) : برهنه کردن، جامه از تن درآوردن به هنگام آمیزش ) )
.
پس بهترین واژه برای "sex" >>> "مَرزَنده" هست که گونه های گوناگونی هم دارد!
.
شایست ناشایست، فَرگَرد ( فصل ) 3، بند26:
ud kē pad dānišn, zan ī daštān "marzēd", pānzdah tanāpuhl ud šast stēr wināh ō bun
معنی: و هر که دانسته با زنِ دَشتان "هم خوابگی، سکس" کند، پانزده تنافور ( تَناپور! ) و شصت اَستیر گناه بر او ( ذمه، وی ) باشد
( ( هر "استیر": برابر با چهار درهم بود! ) )
.
گاه به همانند واژه "نزدیکی" دو معنا دارد و به معنی نزدیک شدن هم می دهد!
در کارنامه اردشیر پاپکان، فَرگَرد ( فصل ) 3، بند5:
axtar - mārān sālār pad passox guft kū "yw’cd’n" ōbastag ud stārag ohrmazd abāz bālist āmad u - š az wahrām ud anāhīd pad kust haftōring ud šēr axtar "marzīhēnd" ud ō ohrmazd ayārīh dahēnd
معنی: اخترشماران سردار ( کاپیتان: سرتیم ) یا سرپرست ستاره شناسان، به پاسخ گفت:
که "دوآپتان، جُدَی: گوچهر" افتاده و ستاره هرمزد ( مشتری ) باز بالست ( اوج، بالا ) آمد و از بهرام ( مریخ ) و آناهید ( زهره ) به کسته ( طرف، سوی ) هفت اورنگ ( دب اکبر ) و شیر اختر ( برج اسد ) "مَرزَند" ( قِران باشند، نزدیک می شود ) و به اورمزد یاری می دهند
.
"سپوختن" گاه به معنای سرپیچی کردن و دور کردن می آید!
کارنامه اردشیر بابکان، فَرگَرد ( فصل ) 2، بند8:
pābag az ān čiyōn ardawān meh kāmgārtar būd ǰuttar kardan ud ān framān be "spōxtan" nē šāyist
معنی: پاپک از آن رو [که] اردوان مِه ( بزرگ ) ،
کامکارتر ( کامرواتر، نیرومندتر ) بود، جز آن کردن ( یه کاره دیگه انجام دادن ) و [از] آن فرمان "بِسپوختن ( سرپیچی کردن ) " نه شایست ( شایسته نیست )
( ( به سخن ( حرفِ ) بزرگتر ها و دانایان گوش فرا دادند! ) )