مرزداری. [ م َ ] ( حامص مرکب ) عمل مرزدار. حفاظت خطوط مرزی. نگهداری و پاسداری مناطق سرحدی مملکت. رجوع به مرزبانی شود. || ( اِ مرکب ) اداره ای که به کار مرزداران رسیدگی کند. گارد سرحدی. ( لغات فرهنگستان ). رجوع به مرزبانی شود.
فرهنگ فارسی
۱ - شغل و عمل مرز دار .۲ - ( اسم ) ادارهایست که بامور مرزداران رسیدگی کند گارد سرحدی
فرهنگ عمید
۱. نگهبانی از مرز. ۲. (اسم ) اداره ای که به کارهای مرزداران رسیدگی می کند. ۳. (اسم ) [منسوخ] ادارۀ گارد سرحدی.