همه مرزی ز مهربانی تو
به تمنای مرزبانی تو.
نظام.
- مرزبانی دادن ؛ شغل سرحدداری دادن : سپاه ترا مرزبانی دهم
ترا افسر پهلوانی دهم.
فردوسی.
- مرزبانی کردن ؛ سرحدداری کردن. تصدی مرز : گر امشب مرامیزبانی کنی
هشیواری و مرزبانی کنی
بر آنم که روزی به کار آیدت.
درختی که کاری ببار آیدت.
فردوسی.
|| ( اِ مرکب ) سازمان و تشکیلاتی که اداره امور مربوط به مرزهای آبی و خاکی مملکت را بر عهده دارد.مرزبانی. [ م َ زَ ] ( اِخ ) ابوعبیداﷲ محمدبن عمران بن موسی بن سعیدبن عبدالرحمان المرزبانی ( متولد بغداد به سال 297 هَ. ق. و متوقی به بغداد به سال 384 هَ. ق. ). از علمای اخبار و ادب وتاریخ. اصلش از خراسان است و تألیفات بسیار دارد از جمله المفید در شعر و احوال شعرا؛ والازمنه در باب فصول اربعه و ابرها و رعد و برق و روزهای مهم اتفاقات در نزد اعراب و ایرانیها. و نیز اخبار البرامکه و اخبار المعتزله و المستنیر و اخبار ابی مسلم الخراسانی و غیره. این مرد مورد توجه عضدالدوله دیلمی نیز بوده است. رجوع به خاندان نوبختی ص 48، 182، 241 و قاموس الاعلام ترکی و اعلام زرکلی ذیل محمدبن عمران شود.
مرزبانی. [ م َ ] ( اِخ ) عبدالحق بن محمدبن مرزبانی صوفی از اهل دمشق ( 991 - 1070هَ. ق ). محبی گوید به خط وی مجموعه ای دیدم که معانی نادر و حکایات ظریف داشت. و او را شعری نیک بود.
مرزبانی. [ م َ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان بیلوار بخش مرکزی شهرستان کرمانشاهان در 80هزارگزی شمال کرمانشاه و 18 هزارگزی شرق راه کرمانشاه به کردستان و 10هزارگزی جنوب دیزگران در دامنه سردسیر واقع و دارای 615 تن سکنه است. آبش از قنات و چشمه. نسبت به قراء مجاور مرکزیت دارد ارتفاع این ده از سطح دریا 1586 گز است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5 ).