بی اویتیم و مرده دلند اقربای او
کو آدم قبایل و عیسای دوده بود.
خاقانی.
گر چه بسی بردمید مرده دلان را به زورهمدم عیسی شود جز به دم سوسمار.
خاقانی.
بر مرده دلان به صور آهی این دخمه باستان شکستم.
خاقانی.
در تن هر مرده دل عیساصفت از تلطف تازه جانی کرده ای.
( از لباب الالباب ).
اگر برنخیزد به آن مرده دل که خسبد از او خلق افسرده دل.
سعدی.
طبیب راه نشین درد عشق نشناسدبرو به دست کن ای مرده دل مسیح دمی.
حافظ.