مردنژاد ؛ اصیل. نجیب :
دگر آنکه لشکر بدارد به داد
بداند فزونی مرد نژاد.
فردوسی.
به دست خردمند مرد نژاد
نماند جزاز حسرت و سرد باد.
فردوسی.
جهان راست کردم به شمشیر داد
نگه داشتم ارج مرد نژاد.
فردوسی.
دگر آنکه لشکر بدارد به داد
بداند فزونی مرد نژاد.
فردوسی.
به دست خردمند مرد نژاد
نماند جزاز حسرت و سرد باد.
فردوسی.
جهان راست کردم به شمشیر داد
نگه داشتم ارج مرد نژاد.
فردوسی.