مردم شناسی پسانوگرایی

دانشنامه عمومی

نظریه پسانوگرایی ( PM ) در انسان شناسی در دهه ۱۹۶۰ همراه با جنبش ادبی پسانوگرا به طور کلی سرچشمه گرفت. انسان شناسانی که در این زمینه تحقیق کار می کنند به دنبال تجزیه، تفسیر و نوشتن نقدهای فرهنگی هستند.
یکی از موضوعاتی که توسط انسان شناسان PM مورد بحث قرار گرفته است در مورد ذهنیت است. چون قوم نگاریها متاثر از منش نویسنده هستند، آیا باید نظرات آنها را علمی دانست؟ کلیفورد گیرتز، که یکی از اعضای بنیانگذار انسان شناسی پسانوگرا به حساب می آید، [ ۱] مدافع این است که «نوشته های انسان شناختی خود تفسیر هستند، و دومین و سومین تفسیر هستند» [ ۲] در قرن بیست و یکم، برخی از مردم شناسان از نوعی نظریه موضع استفاده میکنند. دیدگاه یک فرد در نوشتن و تفسیر فرهنگی از دیگران با پیشینه و تجربیات خود هدایت می شود.
دیگر اصول مهم انسان شناسی پسانوگرا عبارتند از:
• تاکید بر گنجاندن نظرات و دیدگاه های افراد مورد مطالعه،
نسبیت گرایی فرهنگی به عنوان یک روش تحقیق
• بدبینی نسبت به ادعای علم در تولید دانش عینی و معتبر جهانی[ ۳]
• رد طرح ها یا نظریه های بزرگ و جهانی که فرهنگ های دیگر را توضیح می دهند ( بارت ۱۹۹۶ ) .
انتقاد غیرانسان شناسان این بوده است که آیا انسان شناسان ممکن است به نمایندگی از دیگران فرهنگی صحبت کنند یا بنویسند. مارجری ولف بیان می کند که «به همان اندازه که انسان شناسان جهان سوم تحقیقات خود را به جهان اول محدود کنند، ضایعه بزرگی است. » [ ۴] در قرن بیست و یکم، این پرسش با اشاره به این که همه توصیفات فرهنگی مربوط به دیگران فرهنگی است، حل شده است. تمام نوشته های قوم نگاری توسط شخصی از یک دیدگاه انجام می شود که درباره دیگرانی که در دیدگاهی متفاوت زندگی می کنند، می نویسد. بنابراین، مفهوم انسان شناسان به عنوان «دلالان فرهنگ» ( رجوع کنید به ریچارد کورین ) برای توضیح اینکه چرا انسان شناسان هر کشوری در مورد دیگران فرهنگی می نویسند، اتخاذ شده است.
عکس مردم شناسی پسانوگرایی
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

پیشنهاد کاربران

بپرس