مرداسی

لغت نامه دهخدا

مرداسی. [ م ِ سی ی ] ( اِخ ) ثمال بن صالح بن مرداس کلابی مکنی به ابوعلوان و ملقب به معزالدوله از ملوک دولت مرداسیان حلب است مردی بخشنده و بردبار و دلیر بود در 434 به ملک نشست ، فاطمیان مصر سه بار با وی به جنگ پرداختند اما ثمال حمله آنان را دفع کرد اما سرانجام هدایائی نزد المستنصر باللّه خلیفه فاطمی فرستاد و حلب را به مکین الدوله حسن بن علی بن ملهم سپرد و خود به مصر رفت در 449 هَ. ق. و در سال 452 محمودبن نصربن مرداس برمکین الدوله خروج کرد و بر حلب مسلط شد، فاطمیان معزالدوله را به حلب فرستادند و او بر آن امارت یافت ( 453 ) و با رومیان جنگ کردو هم در حلب درگذشت ( 454 هَ. ق. ) ( الاعلام زرکلی ).

مرداسی. [ م ِ ] ( اِخ ) سابق بن محمودبن نصربن صالح بن مرداس باز پسین امیر سلسله مرداسیان حلب پس از قتل برادرش به دست ترکان در468 ولایت یافت در اداره ملک ضعیف بود و بسیاری در روزگار او چشم طمع به حلب داشتند که از جمله سلجوقیان بودند. تا سرانجام شرف الدوله مسلم بن قریش عقیلی در 472 بر او مستولی شد. و سابق در قلعه محبوس گشت و در سال 473 دولت پدرانش به سر آمد. ( الاعلام زرکلی ).

فرهنگ فارسی

سابق ابن محمود ابن نصر بن صالح

پیشنهاد کاربران

طایفه مش مرداسی
تیره ها
جلیل وند
گهز گهز
جاری وند
سلمان
قنبر وند

عشیره المرداسه آل حمید العرب
فی محافظه خوزستان. العراق. الکویت
. احساء. قطیف. . . .

طایفه مش مرداسی ایل بختیاروند لربختیاری

بپرس