مردارخانه

لغت نامه دهخدا

مردارخانه. [ م ُ ن َ / ن ِ ] ( اِ مرکب ) جای انباشتن لاشه و جسد. || خانه ای از نرد باشد که در آن مهره در ششدر افتد. ( جهانگیری ) ( رشیدی ) ( آنندراج ). چون مهره در آن خانه مانند مرده از حرکت باز ایستد لهذا آن خانه را مردارخانه گویند. ( از انجمن آرا ). || خانه کنار شطرنج که جهودخانه و بیت الخلاء نیز گویند. ( رشیدی ) ( انجمن آرا ).

فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱ - خانهای در بازی نرد که مهره در آن خانه در ششدر افتد و نتواند بیرون آید . ۲ - زندان . ۳ - دنیا . مردار خوار. ۱ - ( صفت ) آنکه مردار خورد ( چون گرگ کرکس زاغ زغن و غیره ) لاشه خور : بروز یلان در دم کار زار تو بر کوه چون گرگ مردار خوار . ( شا ) الا مرغی بود که مردار خوار یا نجاست خوار باشد مثل مرغ خانگی ... ۲ - ( اسم ) کرکس .

پیشنهاد کاربران

مردارخانه ؛ زندان. ( ناظم الاطباء ) .
- || در بازی نرد آن خانه که مهره در وی ششدر و یاهفت در افتد و نتواند بیرون آید. ( ناظم الاطباء ) . رجوع به مردارخانه شود.

بپرس