مرد حق

پیشنهاد کاربران

یک روز صاحبدلی سنگیندل یا صاحب دلی سنگین از تبار شیخ رحمه الله بر سر راه خود بسوی شهر منوره مکّه ( Mekka در اصل و ریشه با تلفظ مِکّا مخفف مِ کِ کاه، به زبان فارسی سومری آبراهام یا ابراهیم به معنای من که کاه هستم که نشانه ی تواضع، فروتنی و ناچیز بینی خود وی در مقایسه با عظمت پروردگار یا آفریدگار کائنات تحت عنوان آقا یا سرور دنیا و ناچیزی آن مکان در مقایسه با وسعت و گستردگی و فراخی این جهان بوده ) با هدف زیارت خانه کعبه و هفت بار چرخیدن دور آن و بوسه زدن بر اسودالحجر یا سنگ سیاه در نبش یکی از دیوار های آن، مردی را ملاقات میکند که گویا در بین مردم دیار خویش به " مرد حق " معروف بوده باشد. از او می پرسد ای سبکدل! ای ره رو راه حق! ای پیرو طریقت و ای مرد حق! اگر تو یک روزی مثل من سنگدل و ره رو راه شریعت و جویای صراط المستقیم یا راه راست بر سر یک دوراهی قرار گرفتی و دل سبک تو در پیش پا و رویت اختیار انتخاب یکی از آن دو راه را داشت، کدام یک را انتخاب خواهی نمود؟!.
...
[مشاهده متن کامل]

مرد حق در پاسخ از پرسشگر صاحب دلِ سنگین می پرسد که آن دو راهی کدامند؟!.
مرد شریعت و پیرو توحید و نبوت و امامت و ولایت و فقاهت و باورمند و ایماندار و امیدوار به مبدء و معاد و عالم میانی برزخ و قیامت های انفرادی صغرایی و کبرایی جمعی در آخرت، در جواب میگوید: آن دو راه یکی بسوی بهشت است و دیگری در جهت جاری نمودن عبارت بسم الله بر زبان و سپس گرفتن وضوئی کوتاه و سپس اقامه دو رکعت نماز.
مرد حق در پاسخ به وی میگوید: اگر بدانی که پایان راه بهشت دنیوی که مملو از خار و خاشاک های جهنمیست، چیز دیگری نخواهد بود غیر از بهشت برین یعنی نهایت کمال ایده آل بهشت دنیوی منهای جنبه های دوزخی، آنگاه طی نمودن راه مکّه و زیارت خانه کعبه و بوسه زدن بر سنگ سیاه و هفت بار چرخیدن به دَور آن و مُهر و تسبیح و سجاده را به بندگان لاکپشتی سنگین قدم و کوتاه پا می سپاری و دو پای بلند دیگر قرض میکنی و آنگاه خرگوش آسا چابک و چالاک بر روی راه دایره وار بهشت جستان و خیزان و پران با هدف رسیدن به بهشت برین در انتهای آن که قبلا در ابتدای آنهم بوده و هم اکنون هم هست، زنده دل و سبک بال و سر حال راه خواهی افتاد.
به قول حکیم بزرگ عمر خیام و مرد راستین حق البته با اندکی دستکاری و تغییر :
در دایره ای که میدان آمدن ها و رفتن ها و بازگشتن های فراوان و متوالی ماست/ او را هم بدایت یا اول و هم نهایت یا آخر هردو همیشه و هربار و هر دَور بهشت برین متوالی هاست/
مردان و زنان راستین ره رو راه حق آنناند و خواهند بود که فارغ از یوغ های سنگین و سبک شرایع آئینی و دینی و طرایق یا طریقه های گوناگون عرفانی، در سر و دل خود گهگاهی ابیات کودکانه زیر را نجوا و زمزمه نمایند:
این گیتی یا کیهان و یا این جهان چه باشد با این همه وسعت و گستردگی و فراخی از دید محدود ما انسان ها در بین جهان های بیشمار/ جز قطره ی ناچیزی جاودانه گرفتار در بند و کمند عشق و در پیچ و خم زلف تو ای یار! ای پروردگار! یا در بطن وجود و ماهیت و ذات مطلق و بیکران و بینهایت تو ای آفریدگار ؟!!/.
بخوبی دانم که تو نیافریده ای مارا بهر طاعت و بندگی یا به لسان قرآن الا لیعبدون/ بلکه تا کنی مارا راست و درست و حسابی وانهم نه بسان ماریا مادر ایسا یا مریم عذرا و باک راه/ الا یعنی بلکه یا مگر به معرفت کامل ابعاد فراوان و بیکران خویش هدایت و رهنمون مارا/ تا سهیم گردانی و بهره مند نمائی از عشق و زندگی بی آغاز و بی پایان و لایزال و جاودانه خویش مارا/
لذا شیخا!!
گر خود نمی خواهی نخواه اما دست کم بگذار که دیگران رسند به سعادت های نسبی دینوی در همین جا و حال درین زمان و مکان/ در عوض پیشکش خود و جمیع گذشتگان و حال و آیندگانت باد انشاالله کلیه ی سعادت های برزخی و اخروی در لازمان و لامکان/.

انسان خدا شناس ( مبتکران یازدهم )