مرد بدون خاصیت (کتاب). عنوان اصلی:Der Mann ohne Eigenschaften
رمانی ناتمام در سه جلد از روبرت_موزیل، نویسنده ی اتریشی. به عنوان یکی از شاخص ترین رمان های قرن بیستم مطرح بوده است و در فهرست نشریه ی لوموند و همچنین فهرست خانه ی ادبیات مونیخ، به عنوان بهترین رمان آلمانی قرن بیستم انتخاب شده است.
این رمان مدرنیستی، در آخرین روزهای امپراتوری اتریش-مجارستان می گذرد و بیش از آن که بر پیرنگی علت ومعلولی استوار باشد، مجالی است برای نویسنده تا اندیشه های خود درباره ی زندگی، انسانیت، اخلاق و ... را بیان کند. مرد بدون خاصیت در بیش از هزار صفحه و با استفاده از زاویه ی دید دانای کل نوشته شده و جلد اول آن، با شرح اوضاع و احوال اولریش، ریاضی دانی سی و دو ساله، آغاز می شود که در جستجوی معنایی برای زندگی و یافتن چیزی است که نسبت به آن بی تفاوت نباشد. با این حال، نظرات متغیر او درباره ی مسائل انسانی و احساس عدم تعلقش نسبت به زندگی، او را به مردی تبدیل کرده که هیچ ویژگی متمایزی ندارد. البته چنان چه موزیل تصریح می کند، فهرست کردن صفات مختلف در مورد اولریش کار دشواری نیست، اما مسئله این جاست که او، هم نسبت به ویژگی های خود و هم نسبت به زندگی، کاملاً بی تفاوت است و همین نبود احساس و انگیزه ای عمیق در وجود او را می توان تنها ویژگی شاخصش دانست. اولریش پیش از این آموزش نظامی دیده و در حیطه های مهندسی، ریاضیات، فلسفه و روان شناسی نیز آموخته است، اما هیچ کدام او را اقناع نکرده اند و در نهایت، تصمیم گرفته تا برای یک سال به دنبال فراغت از زندگی برود و به معنای واقعی کلمه، هیچ کاری انجام ندهد.
این رمان عظیم، طرح و پیرنگ منسجمی ندارد. نویسنده در خلال پرداخت شخصیت ها و پیش برد داستان، نظرات خود را درباره ی جنبه های مختلف زندگی از جمله حقیقت و دروغ، دیوانگی و عقل، نبوغ، عشق و دیگر مسائل بشری بازگو می کند. به همین سبب، این اثر را «داستانایده ها» لقب داده اند. کتاب در بسیاری از لحظات از فرم رمان فاصله می گیرد و به فرم مقاله نزدیک می شود. حتی قهرمان داستان، یعنی اولریش، نیز اظهار می کند که تفکر در این قالب برایش مطلوب تر است. موزیل ملاحظات دقیق و ریزبینانه ی خود درباره ی زندگی را به وضعیت زندگی اجتماعی اتریش در آن عصر پیوند می زند و شخصیت های متعددی را وارد داستان می کند که هر کدام، ویژگی هایی منحصر به فرد دارند؛از جمله موسبروگر، تبهکاری که به جرم تجاوز و قتل یک روسپی در زندان است یا آگاته، خواهر اولریش، که در اواخر مجلد دوم وارد داستان می شود و در جلد سوم نقشی تأثیرگذار دارد.
موزیل برای نوشتن این رمان بیش از بیست سال وقت صرف کرد و البته هیچ گاه موفق نشد تا آن را به پایان برساند. پس از مرگ موزیل در سال 1942، همسرش یادداشت ها و فصول نیمه کاره ی مربوط به جلد سوم را منتشر کرد. درگیری هرروزه ی موزیل با نوشتن، خانواده اش را از نظر معیشتی در تنگنا قرار داده بود و حتی چاپ این اثر نیز کمک چندانی به بهبود وضعیت مالی آن ها نکرد.
رمانی ناتمام در سه جلد از روبرت_موزیل، نویسنده ی اتریشی. به عنوان یکی از شاخص ترین رمان های قرن بیستم مطرح بوده است و در فهرست نشریه ی لوموند و همچنین فهرست خانه ی ادبیات مونیخ، به عنوان بهترین رمان آلمانی قرن بیستم انتخاب شده است.
این رمان مدرنیستی، در آخرین روزهای امپراتوری اتریش-مجارستان می گذرد و بیش از آن که بر پیرنگی علت ومعلولی استوار باشد، مجالی است برای نویسنده تا اندیشه های خود درباره ی زندگی، انسانیت، اخلاق و ... را بیان کند. مرد بدون خاصیت در بیش از هزار صفحه و با استفاده از زاویه ی دید دانای کل نوشته شده و جلد اول آن، با شرح اوضاع و احوال اولریش، ریاضی دانی سی و دو ساله، آغاز می شود که در جستجوی معنایی برای زندگی و یافتن چیزی است که نسبت به آن بی تفاوت نباشد. با این حال، نظرات متغیر او درباره ی مسائل انسانی و احساس عدم تعلقش نسبت به زندگی، او را به مردی تبدیل کرده که هیچ ویژگی متمایزی ندارد. البته چنان چه موزیل تصریح می کند، فهرست کردن صفات مختلف در مورد اولریش کار دشواری نیست، اما مسئله این جاست که او، هم نسبت به ویژگی های خود و هم نسبت به زندگی، کاملاً بی تفاوت است و همین نبود احساس و انگیزه ای عمیق در وجود او را می توان تنها ویژگی شاخصش دانست. اولریش پیش از این آموزش نظامی دیده و در حیطه های مهندسی، ریاضیات، فلسفه و روان شناسی نیز آموخته است، اما هیچ کدام او را اقناع نکرده اند و در نهایت، تصمیم گرفته تا برای یک سال به دنبال فراغت از زندگی برود و به معنای واقعی کلمه، هیچ کاری انجام ندهد.
این رمان عظیم، طرح و پیرنگ منسجمی ندارد. نویسنده در خلال پرداخت شخصیت ها و پیش برد داستان، نظرات خود را درباره ی جنبه های مختلف زندگی از جمله حقیقت و دروغ، دیوانگی و عقل، نبوغ، عشق و دیگر مسائل بشری بازگو می کند. به همین سبب، این اثر را «داستانایده ها» لقب داده اند. کتاب در بسیاری از لحظات از فرم رمان فاصله می گیرد و به فرم مقاله نزدیک می شود. حتی قهرمان داستان، یعنی اولریش، نیز اظهار می کند که تفکر در این قالب برایش مطلوب تر است. موزیل ملاحظات دقیق و ریزبینانه ی خود درباره ی زندگی را به وضعیت زندگی اجتماعی اتریش در آن عصر پیوند می زند و شخصیت های متعددی را وارد داستان می کند که هر کدام، ویژگی هایی منحصر به فرد دارند؛از جمله موسبروگر، تبهکاری که به جرم تجاوز و قتل یک روسپی در زندان است یا آگاته، خواهر اولریش، که در اواخر مجلد دوم وارد داستان می شود و در جلد سوم نقشی تأثیرگذار دارد.
موزیل برای نوشتن این رمان بیش از بیست سال وقت صرف کرد و البته هیچ گاه موفق نشد تا آن را به پایان برساند. پس از مرگ موزیل در سال 1942، همسرش یادداشت ها و فصول نیمه کاره ی مربوط به جلد سوم را منتشر کرد. درگیری هرروزه ی موزیل با نوشتن، خانواده اش را از نظر معیشتی در تنگنا قرار داده بود و حتی چاپ این اثر نیز کمک چندانی به بهبود وضعیت مالی آن ها نکرد.
wikijoo: مرد_بدون_خاصیت_(کتاب)