مرخصی

/moraxxasi/

مترادف مرخصی: تعطیل، تعطیلی، رخصت، رهایی، اجازه

برابر پارسی: آسودگی، رهایی، آسایه، آسوده روز

معنی انگلیسی:
furlough, leave, leave of absence, vacation, liberty

لغت نامه دهخدا

مرخصی. [ م ُ رَخ ْ خ َ ] ( حامص ) رخصت. اجازه. اذن. || رهائی و آزادی از کار.

فرهنگ فارسی

۱- رخصت اجازه . ۲- آزادی . ۳- رهایی پس از خاتم. کار .

فرهنگ معین

( ~. ) [ ع - فا. ] (حامص . ) ۱ - اجازه ، رخصت . ۲ - آزادی . ۳ - رهایی پس از خاتمة کار.

فرهنگستان زبان و ادب

{leave} [حمل ونقل دریایی] مجوز معافیت از وظایف و ترک کشتی

مترادف ها

leave (اسم)
رخصت، اجازه، مرخصی، اذن

permission (اسم)
رخصت، اجازه، دستور، پروانه، ترخیص، مرخصی، اذن

dismissal (اسم)
اخراج، عزل، برکناری، مرخصی

vacation (اسم)
اسودگی، تعطیل، مرخصی، بی کاری

vacations (اسم)
مرخصی

فارسی به عربی

اجازة , رخصة , طرد , عتلة ، إِجارَة

پیشنهاد کاربران

مرخصی: همتای پارسی این واژه ی عربی، این است:
آپریس āpris ( سغدی )
میخای مرخصی بری؟
Do you want to go on vacation
دیروز مرخصی رفته بودی؟
Did you go on vacation yesterday
حواستون باشه VACATION میشه مرخصی، تعطیلات اما VOCATION میشه شغل ، حرفه
مرخصی گرفتن هم میشه TAKE OFF
کاررَهایی، کاربَستگی
Dismissal
آزاد شدن
paid leave
مرخصی با حقوق
طعطیلی
دیگه چرا
اینقدر
اینور
جایگزینش واژه ایرانی اجازه است :
مرخصی گرفتم : اجازه گرفتم
ترخیص کالا : اجازه کالا
و
مرخص شدم : رفتم
کی مرخص میشین :کی تعطیل میشین
""" تعطیل واژه ای ایرانی است """

Leave
روزی بدون انجام کار
طلب استراحت کردن
آسودگی
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١١)

بپرس