مرخصی
/moraxxasi/
مترادف مرخصی: تعطیل، تعطیلی، رخصت، رهایی، اجازه
برابر پارسی: آسودگی، رهایی، آسایه، آسوده روز
معنی انگلیسی:
لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
فرهنگ معین
فرهنگستان زبان و ادب
مترادف ها
رخصت، اجازه، مرخصی، اذن
رخصت، اجازه، دستور، پروانه، ترخیص، مرخصی، اذن
اخراج، عزل، برکناری، مرخصی
اسودگی، تعطیل، مرخصی، بی کاری
مرخصی
فارسی به عربی
پیشنهاد کاربران
مرخصی: همتای پارسی این واژه ی عربی، این است:
آپریس āpris ( سغدی )
آپریس āpris ( سغدی )
میخای مرخصی بری؟
Do you want to go on vacation
دیروز مرخصی رفته بودی؟
Did you go on vacation yesterday
حواستون باشه VACATION میشه مرخصی، تعطیلات اما VOCATION میشه شغل ، حرفه
مرخصی گرفتن هم میشه TAKE OFF
دیروز مرخصی رفته بودی؟
حواستون باشه VACATION میشه مرخصی، تعطیلات اما VOCATION میشه شغل ، حرفه
مرخصی گرفتن هم میشه TAKE OFF
کاررَهایی، کاربَستگی
آزاد شدن
مرخصی با حقوق
طعطیلی
دیگه چرا
اینقدر
اینور
دیگه چرا
اینقدر
اینور
جایگزینش واژه ایرانی اجازه است :
مرخصی گرفتم : اجازه گرفتم
ترخیص کالا : اجازه کالا
و
مرخص شدم : رفتم
کی مرخص میشین :کی تعطیل میشین
""" تعطیل واژه ای ایرانی است """
مرخصی گرفتم : اجازه گرفتم
ترخیص کالا : اجازه کالا
و
مرخص شدم : رفتم
کی مرخص میشین :کی تعطیل میشین
""" تعطیل واژه ای ایرانی است """
روزی بدون انجام کار
طلب استراحت کردن
طلب استراحت کردن
آسودگی
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١١)