مرخشه

لغت نامه دهخدا

مرخشه. [ م َ رَ ش َ ] ( ص ) نحس. ( لغت فرس اسدی ) ( اوبهی ) ( رشیدی ) ( انجمن آرا ). شوم. ( انجمن آرا ) ( برهان قاطع ) ( رشیدی ). نامبارک. ( برهان قاطع ) :
آمد نوروز و نو دمید بنفشه
بر ما فرخنده باد و بر تو مرخشه.
منجیک ( از لغت فرس ).
|| ( اِ ) رنگ رزی. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ فارسی

( صفت ) نحس شوم مقابل فرخنده خجسته : آمدنوروز و نو دمید بنفشه بر مافرخنده باد و بر تو مرخشه . ( منجیک ) توضیح این کلمه را در بعض فرهنگها بغلط بمعنی سخن آوردهاند و آن محرف نحس است .

فرهنگ معین

(مَ رَ ش ) (ص . ) نحس ، شوم .

فرهنگ عمید

نحس، شوم: آمد نوروز و نو دمید بنفشه / بر ما فرخنده باد و بر تو مرخشه (منجیک: شاعران بی دیوان: ۲۴۹ ).

پیشنهاد کاربران

بپرس