مرحوم
/marhum/
مترادف مرحوم: مغفور، آمرزیده، بخشوده، شادروان، فقید، متوفا، مرده
متضاد مرحوم: ملعون
برابر پارسی: درگذشته، ازجهان رفته، روانشاد، شادروان، زنده یاد، آمرزیده، زنده یاد
معنی انگلیسی:
لغت نامه دهخدا
- مرحوم شدن و مرحوم گردیدن و مرحوم گشتن ؛ آمرزیده شدن. مورد رحم و آمرزش و لطف واقع شدن : هر که بر محرومان وصال رحمت نماید مرحوم گردد. ( سندنامه ص 196 ).
- || وفات کردن. مردن. درگذشتن. به رحمت حق واصل شدن.
|| خجسته. مقابل ملعون به معنی گجسته. ( یادداشت مرحوم دهخدا ).
فرهنگ فارسی
( اسم ) ۱- رحمت کرده شده آمرزیده . ۲- مرده جمع : مرحومین .
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
۲. [قدیمی] آمرزیده شده.
۳. [قدیمی] مورد مهربانی قرارگرفته.
واژه نامه بختیاریکا
جدول کلمات
مترادف ها
دیر، گذشته، کند، تازه، مرحوم، اخیر
مرده، مرحوم
مرحوم
فارسی به عربی
پیشنهاد کاربران
لری بختیاری
بی یَمورزیbiyamourzi، هیاhia:مرحوم، شادروان
بی یَمورزیbiyamourzi، هیاhia:مرحوم، شادروان
لری بختیاری
بیامُرزی، بَهنُو زَیده، ویرین، ویرایُژ:مرحوم
بیامُرزی، بَهنُو زَیده، ویرین، ویرایُژ:مرحوم
واژه مرحوم
معادل ابجد 294
تعداد حروف 5
تلفظ marhum
نقش دستوری صفت
ترکیب ( اسم، صفت ) [عربی]
مختصات ( مَ ) [ ع . ] ( اِمف . )
آواشناسی marhum
الگوی تکیه WS
شمارگان هجا 2
منبع فرهنگ فارسی هوشیار
فرهنگ واژه های سره
معادل ابجد 294
تعداد حروف 5
تلفظ marhum
نقش دستوری صفت
ترکیب ( اسم، صفت ) [عربی]
مختصات ( مَ ) [ ع . ] ( اِمف . )
آواشناسی marhum
الگوی تکیه WS
شمارگان هجا 2
منبع فرهنگ فارسی هوشیار
فرهنگ واژه های سره
غفران مآب . [ غ ُ م َ ] ( ص مرکب ) مرحوم . مغفور. غفران پناه . عنوانی است که درباره ٔ مردگان گویند.
مبرور . . . . .
گرامی یاد.
مغفور، آمرزیده، بخشوده، شادروان، فقید، متوفا، مرده، متوفی، روان شاد
روان شاد
در پارسی " هو فرورتhofarvart ، ویترکvitartak " در نسک : فرهنگ برابرهای پارسی واژگان بیگانه از ابوالقاسم پرتو .
متوفی