مرحم

/marham/

لغت نامه دهخدا

مرحم. [ م ُ رَح ْ ح َ ] ( ع ص ) مهربانی کرده شده . ( منتهی الارب ). مرحوم. رحیم. ( متن اللغة ).

مرحم. [ م ُ رَح ْ ح ِ ] ( ع ص ) مهربانی نماینده. ( آنندراج ). بسیار مهربانی کننده و پر از رحم و مهربانی. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ فارسی

بسیار اندوه یا سخت انبوه

واژه نامه بختیاریکا

مَلَم

پیشنهاد کاربران

لطفا همون طور که کاربرMani گفته"مرهم" به معنی دوا، آنچه روی زخم میگذارند است.
خواهشا به چنین مواردی بیشتر توجه کنید و این یکی دو نظری که اشتباه ترجمه کردن رو اصلاح نمایید
مرهم به معنای دوا و دارو و . . . است! نه مرحم!
حرم _ مَحرَم

بپرس