مرجوح. [ م َ ] ( ع ص ) چربیده. مایل گردیده. ( آنندراج ). ترجیح داده شده. برتر. ( ناظم الاطباء ). رجحان داده. برتری داده شده. || مقابل راجح. مردود. نامقبول : سپاه صادق خان را به سلطنت مرجوح دانسته. ( مجمل التواریخ گلستانه ص 285 ).