لغت نامه دهخدا
مرجو. [ م َ ج ُوو ] ( ع ص ) امید داشته شده.( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). مأمول. نعت مفعولی است از رجاء. رجوع به رجاء شود : مأمول و مرجو از کرم بزرگان و اصحاب فضل و کمال. ( تاریخ قم ص 3 ).
فرهنگ فارسی
( اسم ) امید داشته شده : مامول و مرجو از کرم بزرگان و اصحاب فضل و کمال ...
فرهنگ معین
(مَ جُ وّ ) [ ع . ] (اِمف . ) امید داشته شده .
فرهنگ عمید
گویش مازنی
پیشنهاد کاربران
🍲 مرجو ( عدس )
پارسی پهلوی: میشوک
پارسی نوین: مجو، مرجو
آذری: mərci
تورکی: mercimek
هندی: ماسور
واژه �مجو� یا �مرجو� به معنی عدس در زبان پارسی پهلوی �میشوک� گفته می شد که از ریشه �مَس� به معنی �ماسیدن� و �ساییدن� و �خرد کردن� گرفته شده و به معنی خرد و کوچک است.
... [مشاهده متن کامل]
نام �مجو� با واژه �ماش� که آن هم یک دانه شبیه به عدس است هم ریشه است.
پارسی پهلوی: میشوک
پارسی نوین: مجو، مرجو
آذری: mərci
تورکی: mercimek
هندی: ماسور
واژه �مجو� یا �مرجو� به معنی عدس در زبان پارسی پهلوی �میشوک� گفته می شد که از ریشه �مَس� به معنی �ماسیدن� و �ساییدن� و �خرد کردن� گرفته شده و به معنی خرد و کوچک است.
... [مشاهده متن کامل]
نام �مجو� با واژه �ماش� که آن هم یک دانه شبیه به عدس است هم ریشه است.