مرجئه
/morje~e/
لغت نامه دهخدا
مرجئة. [ م ُ ج ِ ءَ ] ( اِخ ) طایفه ای که ایمان را قول بلاعمل می دانند، و قول ( کلمه شهادت ) مقدم بر عمل می شمارند و معتقدند که تارک عمل را ایمانش نجات می بخشد و نسبت به ایشان مرجی و مرجی است و ایشان را مُرجیة نیز گویند. ( از متن اللغة ). و می گویند که با ایمان معصیت ضرر نکند چنانکه با کفر طاعت. ( از منتهی الارب ). نام فرقه ای از فرق اسلام که در پایان نیمه اول قرن اول هجری پدید شد. مرجی چنانکه میدانیم اسم فاعل از اِرجاء و به معنی «تأخیرافکننده » است و چون مرجئة مرتکب گناه کبیره را مخلد در دوزخ نمیدانستند بلکه کار او را به خدا وامیگذاشتند آنان را مرجئة خواندند پس از آنکه در نبرد صفین سپاهیان شام سپاه کوفه را به داوری کتاب خدا و سنت پیغمبر درباره خلافت علی ( ع ) یا معاویه مجبور ساختند و علی علیه السلام بناچار حکمیت ابوموسی اشعری و عمروبن العاص را پذیرفت و این دو داور به خلع علی ( ع )از خلافت رأی دادند، خوارج علی ( ع ) را و معاویه را مرتکب گناهی بزرگ ( حکمیت در دین خدا ) دانستند و به دنبال این تهمت این مسأله پیش آمد که مرتکب گناه کبیره را حال چیست آیا در آتش جهنم مخلد خواهد بود یا نه. و بدنبال این بحث سخن از ایمان و حدود آن به میان آوردند که ایمان چیست و مؤمن کیست. ابوشمر قدری که از زعمای مرجئة است گوید ایمان معرفت خداست و محبت به وی و خضوع قلبی برای او و اقرار بدینکه او یکی است. و این مقدار ایمان مخصوص کسی است که از بعثت پیغمبران آگاه نباشد ولی اگر حجتی در این باره بروی ثابت شد، اقرار به پیغمبران و تصدیق آنان و اقرار بدانچه آنان آورده اند از جانب خداست برای چنین کسی لازم ایمان است. غیلان قدری که او نیز از پیشوایان مرجئه است گوید معرفت خدا دو نوع است فطری و غیر فطری معرفت فطری آن است که بداند عالم را و خود او را صانعی است این معرفت را ایمان نگویند، بلکه ایمان معرفتی است که تحصیل گردد و آن شناختن خداست و محبت او و خضوع در مقابل او و اقرار بدانچه پیمبران آورده اند از جانب اوست. اکثریت مرجئه امامت را برای غیر قریشی جائز نمی دانستند ولی بعض آنان میگفتند، هر کس احکام قرآن وسنت رسول را بر پای دارد میتواند امام باشد. مکتب اعتقادی مرجئة برای امویان که از ارتکاب معاصی بزرگ پرهیزی نداشتند پناهگاه خوبی بود، بدینجهت امویان از مرجئة پشتیبانی میکردند. چنانکه گفتیم مرجئه کسانی را که مرتکب گناهان کبیره شده باشند مخلد در آتش دوزخ نمیدانند بلکه میگویند کار آنان با خداست و چون در این باره به آیه 106 سوره توبه توسل می جویند «و آخرون مرجون لامر اﷲ اما یعذبهم و اما یتوب علیهم و اﷲ علیم حکیم »، و کار این گناهکاران را بخدا ارجاء ( واگذار ) میکنند آنان را مرجئة گفتند ابوحنیفه نعمان بن ثابت امام مذهب حنفیان از مرجئه است. و رجوع به ملل ونحل شهرستانی و تبصرةالعوام و خاندان نوبختی شود.
فرهنگ فارسی
طایفه ای که ایمان را قول بلا عمل می دانند
فرهنگ عمید
پیشنهاد کاربران
مُرجِئه ( به عربی: المرجئة ) یا مرجئیان، فرقه ای کلامی از مسلمانان بودند که اعتقاد داشتند نباید در مورد کافر یا مؤمن بودن کسی در این دنیا اظهار نظر کرد؛ بلکه می بایست تعیین وضعیت آن را تا قیامت به تأخیر انداخت. کلمه مرجئه از ارجاء به معنای تعویق و تاخیر است و مرجئه گروهی بودند که درباره گناهکاران مسلمان حکمی نمیدادند و حکم آن را به روز جزا موکول میداشتند و هیچ مسلمانی را به سبب گناهانی که کرده بود، محکوم نمیکردند. اینان به آیه106 سوره توبه متوسل میشدند: و آخرون مرجون لامر الله اما یعذبهم و اما یتوب علیهم؛و برخی دیگر آنهایی هستند که کارشان با خداست که آنان را عذاب کند و یا از گناهانشان درگذرد.
... [مشاهده متن کامل]
جهم بن صفوان یکی از پیشوایان آنها بود که واجبات عملی اسلام را انکار کرد. فرقهٔ مرجئه پس از قتل امام علی و روی کار آمدن خلافت بنی امیه اعلام موجودیت کرد که از نظر ایدئولوژیک در نقطهٔ مقابل خوارج قرار داشت . یعنی معتقد بودند که چون از عقیدهٔ باطنی افراد خبر نمی توان داشت، می باید هرکسی را که مدعی مسلمانیست واقعا مسلمان دانست و داوری دربارهٔ او را به خدا محول کرد. عقیدهٔ مرجئه دربارهٔ جانشین پیامبر این بود که هرکس که بدین مقام منصف شده باشد، ولو از شرایط لازم برخوردار نباشد، واجب الاطاعه است و عصمت شرط خلافت نیست. این برداشت ها کاملا به نفع معاویه و خلفای اموی تمام می شد، زیرا چنین معنی می داد که خلافت آنها، خوب یا بد، امریست که به خواست خدا صورت گرفته است و باید به هر حال مورد تأیید مسلمانان باشد. دیدگاه کلامی مرجئه دربارهٔ مرتکب گناه کبیره و همچنین کافی دانستن ایمان قلبی برای نجات انسان از سوی آنان، باعث به وجود آمدن نوعی دیدگاه تسامحی در آنان گردیده بود که می توانستند گروه های مختلف کلامی و سیاسی، از جمله دولت اموی را تحمل نمایند و با آنان کنار آیند. البته در مورد چگونگی ارتباط یا پیوند مرجئه با امویان مباحث مختلفی مطرح شده است.
برخی بر این باورند که اینان به علت داشتن عقاید تسامح جویانه، زمینهٔ تداوم و گسترش دولت اموی را فراهم آورده اند و امویان نیز به سبب بهره ای که از انتشار این گونه اندیشه ها می بردند، از آنان حمایت می نمودند. البته دیدگاهی دیگر، این پیوند را چندان موردتأیید قرار نمی دهد و دستکم در مواردی ستیز مرجئه را با امویان آشکار می سازد. این فرقه نیز، به رسم همه فرقه های دیگر اسلام به فرقه های چهارگانه مرجئه خوارج، مرجئهٔ قدریه، مرجئهٔ جبریه و مرجئهٔ خالص تقسیم شد.
... [مشاهده متن کامل]
جهم بن صفوان یکی از پیشوایان آنها بود که واجبات عملی اسلام را انکار کرد. فرقهٔ مرجئه پس از قتل امام علی و روی کار آمدن خلافت بنی امیه اعلام موجودیت کرد که از نظر ایدئولوژیک در نقطهٔ مقابل خوارج قرار داشت . یعنی معتقد بودند که چون از عقیدهٔ باطنی افراد خبر نمی توان داشت، می باید هرکسی را که مدعی مسلمانیست واقعا مسلمان دانست و داوری دربارهٔ او را به خدا محول کرد. عقیدهٔ مرجئه دربارهٔ جانشین پیامبر این بود که هرکس که بدین مقام منصف شده باشد، ولو از شرایط لازم برخوردار نباشد، واجب الاطاعه است و عصمت شرط خلافت نیست. این برداشت ها کاملا به نفع معاویه و خلفای اموی تمام می شد، زیرا چنین معنی می داد که خلافت آنها، خوب یا بد، امریست که به خواست خدا صورت گرفته است و باید به هر حال مورد تأیید مسلمانان باشد. دیدگاه کلامی مرجئه دربارهٔ مرتکب گناه کبیره و همچنین کافی دانستن ایمان قلبی برای نجات انسان از سوی آنان، باعث به وجود آمدن نوعی دیدگاه تسامحی در آنان گردیده بود که می توانستند گروه های مختلف کلامی و سیاسی، از جمله دولت اموی را تحمل نمایند و با آنان کنار آیند. البته در مورد چگونگی ارتباط یا پیوند مرجئه با امویان مباحث مختلفی مطرح شده است.
برخی بر این باورند که اینان به علت داشتن عقاید تسامح جویانه، زمینهٔ تداوم و گسترش دولت اموی را فراهم آورده اند و امویان نیز به سبب بهره ای که از انتشار این گونه اندیشه ها می بردند، از آنان حمایت می نمودند. البته دیدگاهی دیگر، این پیوند را چندان موردتأیید قرار نمی دهد و دستکم در مواردی ستیز مرجئه را با امویان آشکار می سازد. این فرقه نیز، به رسم همه فرقه های دیگر اسلام به فرقه های چهارگانه مرجئه خوارج، مرجئهٔ قدریه، مرجئهٔ جبریه و مرجئهٔ خالص تقسیم شد.