مرتکب

/mortakeb/

مترادف مرتکب: انجام دهنده، اقدام کننده

برابر پارسی: گناه کننده، آغازنده، کننده

معنی انگلیسی:
perpetrator, guilty

لغت نامه دهخدا

مرتکب. [ م ُ ت َ ک ِ ]( ع ص ) با تهور به کاری درآینده. ( از اقرب الموارد ). شروع کننده در کاری. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). آغازنده. مشغول شونده. ( ناظم الاطباء ). || سوارشونده . ( فرهنگ نظام ) ( غیاث اللغات ). برنشیننده. ( ناظم الاطباء ). || به عمل آورنده. ( غیاث اللغات ). بجا آورنده کاری. ( فرهنگ فارسی معین ). || گناه کننده . ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). اقدام کننده به کاری بد یا گناهی. ( فرهنگ فارسی معین ). || دچارشونده. ( ناظم الاطباء ). رجوع به معنی اول شود.
- مرتکب شدن ؛ مرتکب کاری شدن. مبادرت و اقدام به کاری ( اغلب ناشایسته و بد ) کردن.

فرهنگ فارسی

اقدام کننده بکاری، کسی که کاری انجام بدهدیاگناهی بکند
( اسم ) ۱- بجا آورنده کاری را . ۲ - اقدام کننده بکاری بدیا گناهی جمع : مرتکبین . توضیح در عربی بمعنی سوار شونده و کاری را با تهور کننده هم آمده .

فرهنگ معین

(مُ تَ کِ ) [ ع . ] (اِفا. ) انجام دهندة کاری ناروا.

فرهنگ عمید

اقدام کننده به کاری به ویژه کار زشت.

پیشنهاد کاربران

مُرتَکِب: ١. آغازگر، آغازکننده، آغازنده؛ سرگرم - شونده ٢. سوارشونده ٣. برنشیننده ۴. سازنده، فراهم - آور، فراهم - آورنده، زاینده، زایا ۵. بەجاآور، بەجاآورنده ۶. گناەکار، گناەکننده ٧. بزهکار، بدکار، تباهکار، تبهکار، انجام - دهندەیِ بزه ٨. دچار، دچارشونده
اقدام کننده
انجام دهنده
اسم فاعل از مصدر ارتکاب من باب افتعال
سه حرف اصلی ر ک ب
مرتکب بر وزن مفتعل
🇮🇷 واژه ی برنهاده: پیشار 🇮🇷
یا بدکننده
در پارسی پیشار " در نسک : فرهنگ برابرهای پارسی واژگان بیگانه از ابوالقاسم پرتو .
پیشاران = مرتکبین
ای« واژه عربی است و پارسی آن اینهاست:
کَنْواک kanvãk، کَنْوار ( سنسکریت؛ کَنو= ارتکاب + پسوند «اک، ار» )
ژاخْراک ( ژاخر از اوستایی: چاخرَ= ارتکاب + پسوند «اک» )
پَهرَماک ( پَهرَم از سنسکریت: بْهْرَم= ارتکاب + پسوند «اک» )
...
[مشاهده متن کامل]

ژوریتو žuritu ( ژوریت از اوستایی: چورِت= ارتکاب + پسوند «او» )

بپرس