مرتعه

لغت نامه دهخدا

مرتعه. [ م َ ت َ ع َ ] ( ع اِ ) چراگاه. مرتع. چمن زار :
او نمی دانست کاندر مرتعه
از کلاب آمد ورا این واقعه.
مولوی.
رجوع به مرتع شود.

پیشنهاد کاربران

مرتع
چراگاه
صحرا
دشت و دمن
او نمی دانست کاندر مرتعه
از گلاب آمد ورا آن واقعه
✏ �مولانا�

بپرس