مرتحل

لغت نامه دهخدا

مرتحل. [ م ُ ت َ ح َ ] ( ع اِ ) نقیض محل. ( یادداشت مرحوم دهخدا ) ( متن اللغة ).

مرتحل. [ م ُ ت َ ح ِ ] ( ع ص ) کوچ کننده. ( ناظم الاطباء ). نعت فاعلی است از ارتحال. رجوع به ارتحال شود.
- مرتحل شدن ؛ راه افتادن. حرکت کردن. کوچ کردن :
بدان شب که معشوق من مرتحل شد
دلی داشتم ناصبور و قلیقا.
منوچهری.

فرهنگ معین

(مُ تَ حِ ) [ ع . ] (اِفا. ) کوچ کننده ، راهی شونده .

پیشنهاد کاربران

کوچمرگ
🇮🇷 همتای پارسی: کوچمَرگ 🇮🇷
لاتَرحَلنَّ فما اَبقیتَ من خَلَدی
ما اَستطیعُ به تَودیعَ �مرتَحَل�
هرگز از من دور مشو که چیزی از جانم نمانده است
که بتوانم با میهمانم وداع کنم
تاریخ وصّاف

بپرس