مرتاد
لغت نامه دهخدا
|| ( اِ ) در شواهد ذیل به معنی مطلوب و مقصود و خواسته و مراد آمده است : عاجز میان عجز و ضجرت فروماند و مراد و مرتاد در تحیر و تردد ضایع گرداند. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 53 ). می باید که صناع را حاضر کنی و بر وفق مراد و حسب مرتاد آن جامها بفرمائی. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 43 ).
پیشنهاد کاربران
سلیم
مرتاد: خاهان، خاهنده.
مرتاد: خاهان، خاهنده.