مربوط بودن به


معنی انگلیسی:
appertain, concern, involve, respect, treat

مترادف ها

treat (فعل)
رفتار کردن، مربوط بودن به، مهمان کردن، سالم کردن، درمان کردن، تلقی کردن، مورد عمل قرار دادن، بحث کردن، درمان شدن

concern (فعل)
مربوط بودن به، دلواپس کردن، اهمیت داشتن

allude (فعل)
اظهار کردن، اشاره کردن، مربوط بودن به، گریز زدن به

pertain to (فعل)
مربوط بودن به

فارسی به عربی

قلق , لمح

پیشنهاد کاربران

چه نسبت است به چیزی / کسی چیزی / کسی را
چه نسبت است به رندی صَلاح و تقوا را
be anchored in something
have sth to do with

بپرس