مربد

لغت نامه دهخدا

مربد. [ م ِ ب َ ] ( ع اِ ) جای بازداشت شتران و غیر آن. ( منتهی الارب ). جای شتر. ( دستور الاخوان ). جای نشانیدن شتر. ( غیاث اللغات ). محبس شتران. یا چوب یا تنه درختی که در پیش گذارند جلوگیری خروج اشتران را. ج ، مرابد. ( از متن اللغة ). || جائی که خرما درآن خشک کنند. ( غیاث اللغات ). جای خشک کردن خرما و خرمن. ( منتهی الارب ). مربد برای خشکاندن خرما نظیر بیدراست برای گندم. ( از متن اللغة ) ( از اقرب الموارد ).

مربد. [ م ُ رَب ْ ب َ ] ( ع ص ) خاکسترگون. ( منتهی الارب ). ملمع به سیاهی و سفیدی. ( از متن اللغة ) ( از اقرب الموارد ).

فرهنگ فارسی

دریای مواج کف انداز

پیشنهاد کاربران

مربد به بازاری گفته میشد که در عصر خلفای بنی امیه با توجه به عودت افکار و عقاید و اعمال این ملعونین به زمان جاهلیت در این بازار به مفاخره و مشاجره و مناظره میپرداختند و از مراء و جنگها هم سخن به میان می آوردند

بپرس