مربد

لغت نامه دهخدا

مربد. [ م ِ ب َ ] ( ع اِ ) جای بازداشت شتران و غیر آن. ( منتهی الارب ). جای شتر. ( دستور الاخوان ). جای نشانیدن شتر. ( غیاث اللغات ). محبس شتران. یا چوب یا تنه درختی که در پیش گذارند جلوگیری خروج اشتران را. ج ، مرابد. ( از متن اللغة ). || جائی که خرما درآن خشک کنند. ( غیاث اللغات ). جای خشک کردن خرما و خرمن. ( منتهی الارب ). مربد برای خشکاندن خرما نظیر بیدراست برای گندم. ( از متن اللغة ) ( از اقرب الموارد ).

مربد. [ م ُ رَب ْ ب َ ] ( ع ص ) خاکسترگون. ( منتهی الارب ). ملمع به سیاهی و سفیدی. ( از متن اللغة ) ( از اقرب الموارد ).

فرهنگ فارسی

دریای مواج کف انداز

پیشنهاد کاربران

مربد در زمان امویان، بازاری در بصره بوده است که شاعران در آن به شعرخوانی می پرداخته اند. استاد زرین کوب در صفحه 140 از جلد اول از کتاب نقد ادبی آورده اند:
در مربد بصره شاعران جمع می آمدند و اشعار خویش را میخواندند و بر یکدیگر مفاخره می نمودند و در آنجا مانند سوق عکاظ بسا که کار خودستایی و گزافگویی و هجو و نکوهشگری بسیار بالا میگرفت جریر و فرزدق در آنجا قصاید و اشعار یکدیگر را جواب می گفتند و عجاج و اخطل در آنجا می آمدند و شعر میخواندند و مردم نیز حاضر میشدند و هر جمعی و هر دسته یی به حمایت و تعصب از شاعری میپرداخت.
...
[مشاهده متن کامل]

مربد به بازاری گفته میشد که در عصر خلفای بنی امیه با توجه به عودت افکار و عقاید و اعمال این ملعونین به زمان جاهلیت در این بازار به مفاخره و مشاجره و مناظره میپرداختند و از مراء و جنگها هم سخن به میان می آوردند