مراود

لغت نامه دهخدا

مراود. [ م َ وِ ] ( ع اِ ) ج ِ مرود. ( از متن اللغة ). رجوع به مِرْوَد شود.

مراود. [ م ُ وِ ] ( ع ص ) خواستگار مبرم و عاشق و طالب زن. ( از ناظم الاطباء ). نعت فاعلی است از مراودة. رجوع به مراودة شود.

فرهنگ فارسی

خواستگار مبرم و عاششق

پیشنهاد کاربران

بپرس