مراهقت

لغت نامه دهخدا

مراهقت. [ م ُ هََ / هَِ ق َ ] ( از ع اِمص ) مراهقة. در شرف بلوغ واقع شدن. به سن بلوغ نزدیک شدن. در آستانه بلوغ قرار گرفتن. رجوع به مراهقة شود. || نزدیکی بلوغ. ( یادداشت مؤلف ) : عمر من در سن ترعرع به مراهقتی نزدیک بود. ( ترجمه محاسن اصفهان ص 94 ).

مراهقة. [م ُ هََ ق َ ] ( ع مص ) نزدیک رسیدن کودک به بلوغ. ( منتهی الارب ). به نزدیک بلوغ رسیدن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( زوزنی ). به احتلام نزدیک شدن پسربچه. ( از متن اللغة ) ( از اقرب الموارد ). فهو: مراهق و راهق ؛ و هی : مراهقة و راهقة. ( متن اللغة ). || قریب آخر وقت حج رسیدن به مکه. ( از منتهی الارب ). رجوع به مراهق شود.

مراهقة. [ م ُ هَِ ق َ ] ( ع ص ) دختربچه نزدیک به حد بلوغ. تأنیث مراهق است. رجوع به مراهقة و مراهق و نیز رجوع به متن اللغة شود.

فرهنگ فارسی

در شرف بلوغ

پیشنهاد کاربران

بپرس