مرافعه
/morAfe~e/
مترادف مرافعه: داوری، شکایت، جدال، دعوا، ستیزه، کشمکش، منازعه، نزاع، بزن بزن
متضاد مرافعه: مصالحه
برابر پارسی: ستیز، کشمکش، زد و خورد
معنی انگلیسی:
لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
( مصدر ) شکایت نزد حاکم یا قاضی بردن دادخواهی کردن جمع : مرافعات .
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
۲. شکایت نزد حاکم بردن، با هم به دادگاه رفتن و دادخواهی کردن.
واژه نامه بختیاریکا
مترادف ها
پرخاش، پیکار، نزاع، ستیز، مجادله، ستیزه، بهی، خصومت، دعوا، دعوی، مرافعه، گله، اختلاف
حادثه، اتفاق، جا، حالت، صندوق، جلد، جعبه، محفظه، قالب، مورد، پرونده، قضیه، قاب، وضعیت، دعوی، پوسته، غلاف، مرافعه، نیام
جامه، درخواست، نوع، مرافعه، تسلسل، توالی، تقاضا، خواستگاری، دادخواست، عرضحال، یک دست لباس
سبب، جنبش، عنوان، هدف، جهت، علت، سرمایه، مرافعه، موجب، انگیزه، نهضت، باعی، موضوع منازع فیه، موری، منبع
رنج، ازمایش، کوشش، امتحان، محنت، مرافعه، محاکمه
دعوی، مرافعه، دادخواهی، طرح دعوی در دادگاه
مرافعه، تف کرد، حلزون خوراکی خیلی کوچک، بچه حلزون
رد، بهی، مناظره، مرافعه، رقابت
فارسی به عربی
پیشنهاد کاربران
در حقوق به معنای طرح دعوا، شکایت