مراغم

لغت نامه دهخدا

مراغم. [ م َ غ ِ ] ( ع اِ ) ج ِ مَرغَم و مِرغَم به معنی بینی. ( از متن اللغة ). رجوع به مرغم شود.

مراغم. [ م ُ غ َ ] ( ع اِ ) هجرتگاه. ( ترجمان علامه جرجانی ). مهرب. گریزگاه. ( از متن اللغة ). مذهب. مهرب. ( اقرب الموارد ). رفتن جای. گریزجای. ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ). || مضطرب. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). جای اضطراب. ( ناظم الاطباء ). السعة و المضطرب الواسع. ( متن اللغة ). گویند: وقع فی المراغم ؛ ای فی المضطرب. ( اقرب الموارد ). || قلعه. ( منتهی الارب ). حصن. ( متن اللغة ) ( اقرب الموارد ).

مراغم. [ م ُ غ ِ ] ( ع ص ) ناراضی. کراهت دارنده. ( ناظم الاطباء ). نعت فاعلی است از مراغمة. رجوع به مراغمة شود.

فرهنگ فارسی

ناراضی

پیشنهاد کاربران

بپرس